معنی کنز

لغت نامه دهخدا

کنز

کنز. [ک ُ ن ُ] (ع اِ) ج ِ کِناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناز شود.

کنز. [ک َ ن َ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کاناز و کناز. (انجمن آرا). کاناز و کناز؛ یعنی بن خوشه ٔ خرما. (فرهنگ رشیدی). کاناز. (اوبهی).

کنز. [ک َ] (ع اِ) گنج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: کل مال لاتودّی زکوته فهو کنز. (منتهی الارب) (آنندراج). گنج و خزانه. (غیاث). ج، کنوز. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مال قرار داده شده در خاک. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). || زر و سیم. || آنچه بدان مال را نگاه دارند و فراهم آورند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

کنز. [ک َ] (ع مص) گنج نهادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از ناظم الاطباء). جمع کردن و برگزیدن و در خاک کردن مال را. (از اقرب الموارد). || خلانیدن نیزه در زمین. || فروبردن هر چیز در آوند یا در زمین. || درودن خرما را و گنجینه نهادن بهر سرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

کنز

پارسی تازی گشته گنج، گنجه (اسم) بن و بیخ خوشه خرما آنجا که بدرخت چسبیده. (اسم) گنج گنجینه. یا کنز مخفی. هویت احدیت است که مکنون در غیب است و هو بطن کل ما بطن.


کنز اللغه

گنجواژه واژه نامه

فرهنگ فارسی آزاد

کنز

کَنْز، (کَنَزَ-یَکْنِزُ) جمع کردن و ذخیره نمودن- به گنجینه نهادن- دفن کردن و پنهان ساختن مال- (کنز با مصدر کَناز معنای کنیز قرار دادن و به کنیزی گرفتن می دهد)،

کَنْز، گنج، هر جمع شده و ذخیره قیمتی و با ارزش (جمع:کُنُوز)،

فرهنگ عمید

کنز

کاناز

گنج،

حل جدول

کنز

گنج عرب


کنز ، دفینه

گنج

عربی به فارسی

کنز

اندوخته , ذخیره , احتکار , ذخیره کردن , احتکارکردن , انباشتن , گنج , گنجینه , خزانه , ثروت , جواهر , گنجینه اندوختن , گرامی داشتن , دفینه

فرهنگ معین

کنز

(کَ نْ) [ع.] (اِ.) گنج، اندوخته. ج. کنوز.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کنز

دفینه، گنج، گنجینه

معادل ابجد

کنز

77

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری