معنی کنجاله
لغت نامه دهخدا
کنجاله. [ک ُ ل َ / ل ِ] (اِ) به معنی کنجال است که نخاله ٔ کنجد و هر تخم روغن گرفته باشد. (برهان):
سعد دین برد کاه آخور ما
نیمه ای کاه و نیمه کنجاله.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 369).
رجوع به کنجال و کنجار و کنجاره شود.
فارسی به انگلیسی
Cake, Meal, Oil Cake, Refuse
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
نخاله کنجد
نوعی غذای دام
کنجاله
غذای دام
کنجاله
نخاله کنجد
کنجاله
تفاله کنجد
کنجاله
ماده غذایی مطلوب دام
کنجاله
تفاله دانههای روغنی
کنجاله
گویش مازندرانی
تفاله ی تخم پنبه بعد از روغن کشی که برای مصرف دام به کار...
مغزه
کنجاله ی پنبه
پمبه ی بن زی
کنجاله ی پنبه، کم جا و مقام بودن، سبک بودن
واژه پیشنهادی
کنجاله ، حبوبات
معادل ابجد
109