معنی کنترل کننده
حل جدول
لغت نامه دهخدا
کنترل. [ک ُ رُ / ک ُ ت ُ رُ] (فرانسوی، اِ) وارسی. بازبین. (فرهنگستان). وارسی. بازرسی. تفتیش: کنترل بلیطها. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
بازرسی،
تحت مراقبت و نظارت داشتن،
توانایی اداره و هدایت خود یا کسی،
(اسم) [عامیانه] دستگاهی برای کنترل وسیلۀ برقی از راه دور، کنترل از راه دور،
کلمات بیگانه به فارسی
مهار
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی به فارسی
کنترل کردن
فرهنگ معین
(کُ تُ رُ) [فر.] (اِ.) جستجو، تفتیش.
فرهنگ واژههای فارسی سره
مهار، وارسی، در شمار آوردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بازدید، بازرسی، تفتیش، وارسی، نظارت، سانسور، مهار
فارسی به عربی
زمام، سیطره
معادل ابجد
829