معنی کنایه از اخم نمودن

حل جدول

کنایه از اخم نمودن

ابر و ترش کردن

ابرو ترش کردن


اخم

چین پیشانی، ترشرویی، درهم کشیدگی صورت از اوقات تلخی

درهم کشیدگی صورت از اوقات تلخی.

سگرمه

آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس

ترشرویی

چین پیشانی، ترشرویی، در هم کشیدگی صورت از اوقات تلخی

لغت نامه دهخدا

اخم

اخم. [اَ] (اِ) چین و شکنج که بر رو و پیشانی افتد. (بهار عجم). چین پیشانی و ابرو. (غیاث اللغات):
میکند نازک دلان را صحبت بدخو ملول
فرد را چین بر جبین از اخم روی مسطرست.
ملاطغرا.
- اخم کردن، قطب. تقطیب. آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. خشم گرفتن. عُبوس.

فرهنگ عمید

اخم

چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می‌افتد،
ترش‌رویی،
* اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن،
* اخم‌وتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترش‌رویی،


اخم آلود

ویژگی چهرۀ آلوده به اخم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اخم

آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس

فارسی به عربی

اخم

اوطا، تجهم

فارسی به آلمانی

اخم

Aussetzen, Herabsetzen, Herunterlassen, Niedriger, Niedrigere, Niedrigerer

فرهنگ معین

اخم

(اَ) (اِ.) اخمه، آژنگ، ترشرویی، درهم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بدحالی.،~ ~کسی توی هم بودن (عا.) عبوس بودن، ترشرو بودن.

معادل ابجد

کنایه از اخم نمودن

885

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری