معنی کمینگاه

کمینگاه
معادل ابجد

کمینگاه در معادل ابجد

کمینگاه
  • 146
حل جدول

کمینگاه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

کمینگاه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه، دزدگاه، بزنگاه
فرهنگ معین

کمینگاه در فرهنگ معین

  • (کَ یْ) [ع - فا.] (اِمر.) جایی که در آن کمین کنند.
لغت نامه دهخدا

کمینگاه در لغت نامه دهخدا

  • کمینگاه. [ک َ] (اِ مرکب) جایی که در آن به قصد دشمن و یا شکار پنهان شوند. (ناظم الاطباء). جایی که در آن کمین کنند. (فرهنگ فارسی معین). مکمن. نخیز. کمینگه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    سپه را سراسر به قارن سپرد
    کمینگاه بگزید سالار گرد.
    فردوسی.
    برآریم گرد از کمینگاهشان
    سرافشان کنیم از بر ماهشان.
    فردوسی.
    کمینگاه را جای شایسته دید
    سواران جنگی و بایسته دید.
    فردوسی.
    برآورد شاه از کمینگاه سر
    نبد تور را از دورویه گذر. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کمینگاه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

کمینگاه در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

کمینگاه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) جایی که در آن کمین کنند: و از آن جانب روباه هنوز نزدیک مرغان نا رسیده زیرک از کمینگاه بیرون جست. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
عبارت های مشابه