معنی کمد

فارسی به انگلیسی

کمد

Cabinet, Closet, Wardrobe

فارسی به ترکی

کمد‬

şifoniyer

فرهنگ فارسی هوشیار

کمد

فرانسوی گنجه کشو دار تونک (گنجه قفسه) (اسم) گنجه دارای کشو که در آن لباسها و اشیا ء دیگر گذارند. یا کمد بایگانی. کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. یا کمد جالباسی. کمدی که در آن جامه ها را جای دهند.

تعبیر خواب

کمد


۱ـ اگر خواب ببینید داخل کمد پر از اشیاء و کالاهایی تمیز و مرتب است، نشانه خوشی و راحتی است، و اگر داخل کمد پر از اشیاء و اجناس کثیف و نامرتب باشد، علامت تنگدستی و بدبختی است.

۲ـ دیدن کمدی کوچک در خواب، نشانه آن است که با بیگانگان همنشین خواهید شد. - آنلی بیتون

لغت نامه دهخدا

کمد

کمد. [ک َ] (ع مص) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).

کمد. [ک َ م ِ] (ع ص) سخت اندوهگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).

کمد. [ک ُ م ُ] (فرانسوی، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین). گنجه. دولاب. دولابچه. اشکاف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمد بایگانی، کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معین).
- کمد جالباسی، کمدی که در آن جامه ها را جای دهند. (فرهنگ فارسی معین).

کمد. [ک َ م َ] (ع مص) دردمند گردیدن دل از اندوه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن. (زوزنی) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تیره شدن رنگ. (از ناظم الاطباء). || برگشتن صفای گونه. (از ناظم الاطباء). || فرسوده و کهنه شدن و تغییر یافتن رنگ جامه. (از اقرب الموارد). || تغییر رنگ یافتن چیزی. (از اقرب الموارد).

کمد. [ک َ / ک َ م َ] (ع اِ) اندوه سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهی صعب. حزن شدید. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || اندوه نهانی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حزن مکتوم. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دردمندی دل از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بیماری دل از اندوه بسیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برگشتگی رنگ و تیرگی آن و رفتگی صفای گونه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر لون و بشدن صفا و آب آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

کمد

(کُ مّ) [فر.] (اِ.) گنجه کوتاه مخصوص لباس و غیره.

فرهنگ عمید

کمد

گنجۀ پهن کشودار که در آن لباس یا چیز دیگر می‌گذارند،

حل جدول

کمد

گنجه لباس، گنجه و قفسه

اشکاف

اشکاف، گنجه لباس، گنجه، قفسه

مترادف و متضاد زبان فارسی

کمد

آرمالی، قفسه، گنجه

فارسی به عربی

کمد

خزانه

فارسی به ایتالیایی

کمد

armadio

معادل ابجد

کمد

64

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری