معادل ابجد
کلیه در معادل ابجد
کلیه
- 65
حل جدول
کلیه در حل جدول
فرهنگ معین
کلیه در فرهنگ معین
- (کُ یِ یا یَ) [ع. کلیه] (اِ. ) قلوه، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را به وجود می آورند. توضیح بیشتر ...
- (مص جع.) کلیت، (اِ.) همه، جمعاً. [خوانش: (کُ لّ یِّ) [ع.]]
لغت نامه دهخدا
کلیه در لغت نامه دهخدا
- کلیه. [ک ُل ْ ی َ / ی ِ] (ع اِ) گرده. (دهار) (منتهی الارب). گرده که عضو درونی معروف است. (آنندراج). گرده و قلیه. (ناظم الاطباء). لغت عربی است به فارسی گرده و به هندی نیز همین نامند به اصفهانی قلوه و به ترکی بوکرک نامند. (مخزن الادویه). گرده. قلوه. کلوه. غلوه. ج، کلی ً وکلیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را بوجود می آورند و به نام قلوه و گرده نیز خوانده می شوند. توضیح بیشتر ...
-
کلیه. [ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ] (ص نسبی) کلیه. مؤنث کلی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیه و کلی شود.
- سالبه ٔ کلیه. رجوع به قضیه شود.
- قضیه ٔ کلیه. رجوع به قضیه و قضیه ٔ کلیه شود.
- موجبه ٔ کلیه. رجوع به قضیه شود. توضیح بیشتر ...
- کلیه. [ک ُ ی ِ] (فرانسوی، اِ) گردن بند. (احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه ٔ اولی است). (فرهنگ فارسی معین). توضیح بیشتر ...
- کلیه. [ک ُل ْ لی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) کلیه. کلیت. کل بودن. تمامیت. (فرهنگ فارسی معین). || به اصطلاح منطق، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس، تصور او از وقوع شرکت در وی چنانچه مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر زید و بکر و خالد و غیره. (غیاث) (آنندراج). کلیت. ج، کلیات. (فرهنگ فارسی معین). مقابل جزئیه. ج، کلیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) و رجوع به کلیت و کلیات شود. || (اِ) همگی و همه بودن. (آنندراج) (غیاث). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
کلیه در فرهنگ عمید
- هریک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دندهها قرار دارد و مواد زائد خون را بهصورت ادرار دفع میکند، قلوه، گرده،. توضیح بیشتر ...
-
همه، همگی،
[قدیمی] کامل، تام،
فرهنگ واژههای فارسی سره
کلیه در فرهنگ واژههای فارسی سره
- همگی، همه
فارسی به انگلیسی
کلیه در فارسی به انگلیسی
- All, Complement, Ensemble, Whole, Round
فارسی به ترکی
کلیه در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
کلیه در فارسی به عربی
- خلیه، کل
گویش مازندرانی
کلیه در گویش مازندرانی
- نفری، هر نفر، یکان شمارش برای جانداران و به ویژه انسان...
فرهنگ فارسی هوشیار
کلیه در فرهنگ فارسی هوشیار
- هر یک از دو عضو لوبیائی شکل که عضو مترشح دستگاه ادارای را بوجود میاورند و بنام قلوه و گرده نیز خوانده می شوند. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
کلیه در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
کلیه در فارسی به آلمانی
- Alle, Allem, Allen, Aller, Alles, Alles [noun], Ganz, Ganze, Niere [noun]. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید