معنی کلنجار

فرهنگ عمید

کلنجار

بحث، درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود،
پرداختن، ور رفتن،
* کلنجار رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
بگومگو کردن، بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم کلنجار می‌رفتیم،
پرداختن، ور رفتن: اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو،

خرچنگ

لغت نامه دهخدا

کلنجار

کلنجار. [ک ِ ل ِ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان) (از آنندراج). خرچنگ و سرطان. (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به کلنجک شود.
- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی، با حرکاتی بسیار کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین. مروسیدن با وی. ور رفتن با وی. مزاوله. مناوصه: دیشب گربه تا صبح با در مطبخ کلنجار رفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر و کله زدن. ور رفتن با چیزی یا کسی. دست به یقه شدن. گلاویز شدن. درگیر شدن با کسی (به صورت بحث یا زد و خورد و غیره): این آدم خیلی ارقه است تو نمی توانی با او کلنجار بروی. کلنجار رفتن با یک مشت بنا و عمله کار حضرت فیل است. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).

گویش مازندرانی

کلنجار

پیکار لفظی، مشاجره

فرهنگ معین

کلنجار

(کَ لَ) (اِ.) برخورد همراه با تلاش، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی.

(کِ لِ) (اِ.) خرچنگ.


کلنجار رفتن

(~. رَ تَ) (مص ل.) (عا.) ور رفتن، سر و کله زدن.

حل جدول

کلنجار

در گیر شدن با کسى یا چیزى

فارسی به انگلیسی

کلنجار

Challenge, Fracas, Squabble, Wrangle


اهل‌ کلنجار

Squabbler


کلنجار رفتن‌

Expostulation, Haggle, Squabble, Wrangle, Wrestle


کلنجار رفتن‌ با حرارت‌ و لحن‌ پندآمیز

Expostulate

فرهنگ فارسی هوشیار

کلنجار

کارزار، جنگ و جدال

فارسی به ترکی

واژه پیشنهادی

کلنجار رفتن

اندر آویختن

معادل ابجد

کلنجار

304

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری