معنی کشیدن

کشیدن
معادل ابجد

کشیدن در معادل ابجد

کشیدن
  • 384
حل جدول

کشیدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

کشیدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • رسم کردن، نقاشی کردن، امتداددادن، کشش، تحمل کردن، متحمل‌شدن، پیمودن، توزین کردن، وزن کردن، دود کردن، بردن، حمل کردن، آشامیدن، نوشیدن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

کشیدن در فرهنگ معین

  • (مص م. ) امتداد د ادن، به سوی خود آوردن، بردن، حمل کردن، تحمُل کردن، رنج بردن، منجر شدن، جذب کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، نوشیدن، بیرون آوردن، تدخین کردن، دود کردن، تقد [خوانش: (کَ دَ) [په. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

کشیدن در لغت نامه دهخدا

  • کشیدن. [ک َ / ک ِدَ] (مص) (از: کش + یدن، پسوند مصدری) بردن. گسیل داشتن. سوق دادن. از جای به جائی نقل مکان دادن. (یادداشت مؤلف). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن. منتقل ساختن:
    که گستهم و بندوی را کرده بند
    بزندان کشیدند ناسودمند.
    فردوسی.
    جزین هر که بودند خویشان اوی
    بزندان کشیدند با گفتگوی.
    فردوسی.
    ز گستردنیها و از بیش و کم
    ز پوشیدنیها و گنج و درم
    زتیغ و سلاح و ز تاج و ز تخت
    بر ایران کشیدند و بربست رخت.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کشیدن در فرهنگ عمید

  • حمل کردن،
    چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶)،
    خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو کشید،
    خالی کردن، تهی کردن،
    جذب کردن به ویژه جذب مایعات،
    بیرون آوردن اسلحه، شمشیر، کارد، و مانند آن به قصد حمله یا تهدید: به روی هم شمشیر کشیدند،
    پوشاندن با پارچه، پرده، و مانند آن: بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲: ۱/۵۳۶)،
    کنار زدن: صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ: ۴۶۴)،
    کش دادن، دراز کردن،
    مادۀ چیزی را استخراج کردن،
    ۱۱. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کشیدن در فارسی به انگلیسی

  • Draw, Description, Drain, Extract, Slide, Picture, Pull, Receive, Refine, Strain, Sweep, Tow, Trace, Trail, Weigh. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

کشیدن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

کشیدن در فارسی به عربی

  • اثر، ارفع، امتداد، تجربه، خیط، زن، سحب، عائق، عافیه، عان، عتله، عزم، مخطط. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

کشیدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • گسیل داشتن، بردن، بزندان کشیدن
فارسی به ایتالیایی

کشیدن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

کشیدن در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

کشیدن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید