معنی کشور وین تیان

حل جدول

وین تیان

پایتخت کشور لائوس


کشور وین تیان

لائوس


وین

پایتخت کشور اتریش


تیان

دیگ دهان گشاد


کشورى با مرکز وین تیان

لائوس

لغت نامه دهخدا

تیان

تیان. [ت َی ْ یا] (ع ص) انجیرفروش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تیان. (اِ) دیگ سرگشاده ٔ بزرگ را گویند. (برهان). دیگ سرگشاده بود و آن را لوید نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). دیگ سرگشاده ٔ بزرگ که در آن حلوا و غیره پزند و دیگ گرمابه ٔ حمام را نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). دیگ بزرگ سرگشاده و سرپهن. (ناظم الاطباء). طبری «تهان » (تابه)... گیلکی «تیان » (دیگ بزرگ...) معرب آن طَیجَن. (حاشیه ٔ برهان چ معین). ظرفی مسین بزرگ مانند پاتیل. دیگ بزرگ که دهانه ٔ آن فراخ تر از شکم و بن آن است. قدر. ظرف بزرگ مفرغین یا مسین که سر آن فراخ تراز تک و بن آن است و در آن آشهای بزرگ پزند یا بر آتش تون کار گذارند تا آب خزانه ٔ حمام گرم کند. پاتیله. پاتله. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا):
گفت و سکاره کش تیان خوانی
آنچنان ده که باز بستانی.
(لغت فرس اسدی).
عشق چو مغز است جهان جمله پوست
عشق چو حلواست جهان چون تیان.
مولوی (ازفرهنگ جهانگیری).
|| نوعی ماهی بزرگ. (حاشیه ٔ برهان چ معین). نوعی ماهی بزرگ در بحر خزر و سفیدرود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ماهی تیان. تیان ماهی.


وین

وین. (اِ) به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان) (جهانگیری). || انگور سیاه خصوصاً. (برهان).

وین. (حرف ربط + صفت / ضمیر) مخفف و این:
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری.
حافظ.

وین. (نف مرخم) مبدل بین، به معنی بیننده. رجوع به بین (نف مرخم) شود.

وین. [ی ِ] (اِخ) پایتخت کشور اتریش است که بر کنار دانوب واقع است و 2000000 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز هنر و دانش و تجارت و صنعت کشور است. دانشگاهها و کتابخانه ها و ساختمانهای عظیم و زیبای این شهر مشهور است. کلیسای بزرگ سن اتین دراین شهر است. در این شهر قراردادها و عهدنامه های فراوان به امضاء رسیده، از آن جمله است در سال 1738 م.قرارداد پایان جنگ جانشینی لهستان، عهدنامه ٔ واگرام (پیروزی ناپلئون اول بر شارل) در سال 1809، مخصوصاًکنگره ٔ 1814-1815 برای تجدید سازمان اروپا پس از شکست ناپلئون اول در این شهر تشکیل یافت و ارتش سرخ در13 آوریل 1945 پس از شکست آلمان وارد این شهر شد.

فرهنگ عمید

تیان

دیگ دهان‌گشاد و پهن، پاتیل، لوید: عشق چو مغز است و جهان همچو پوست / عشق چو حلوا و جهان چون تیان (مولوی۳: ۶۹۰)،

فرهنگ فارسی هوشیار

وین

آک (عیب) پارسی تاری گشته وین اگر زندگانی بود دیر یاز برین وین خرم بمانم دراز (فردوسی واژه نامک وین تاک تاکستان نوشین) در تازی: انگور سیاه بنگرید به واژه های همانند در فرانسوی و انگلیسی انگلیسی رگه و این: چون این گره گشایمک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری خ (حافظ)


تیان

دیگ دهن گشاد

فرهنگ معین

تیان

(تِ) (اِ.) دیگ دهان گشاد، پاتیل.

معادل ابجد

کشور وین تیان

1053

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری