معنی کشور باریکی در همسایگی آرژانتین

لغت نامه دهخدا

همسایگی

همسایگی. [هََ ی َ / ی ِ] (حامص مرکب) همسایه بودن. جوار. مجاورت. (یادداشتهای مؤلف).
- همسایگی جستن، همسایه شدن با کسی:
مجویید همسایگی با بدان
مدارید افسوس نابخردان.
اسدی.
- همسایگی گرفتن، همسایه شدن. منزل گرفتن در جایی:
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم در این خانه همسایگی.
نظامی.


باریکی

باریکی. (حامص) دقت و نازکی. (ناظم الاطباء). نازکی و لطافت و دقت. (آنندراج). ظرافت. نازکی. (دِمزن).
چو از باریک بینی موی میسفت
بباریکی سخن چون موی میگفت.
نظامی.
سنانش از موی باریکی سترده
ز چشم موی بینان موی برده.
نظامی.
|| لاغری:
آن چنان کز حجاب تاریکی
کس نبیند دراز و باریکی.
نظامی.
ای ز باریکی میانت همچو مویی در کمر
غنچه از رشک دهانت میخورد خون جگر.
(نصاب الصبیان).
ز باریکی و سستی هر دو پایم
تو گویی پای من پای تنندوست.
آغاجی.

فرهنگ عمید

همسایگی

همسایه بودن با هم، در جوار یکدیگر زندگانی کردن،


باریکی

باریک بودن،
[مجاز] نازکی و لطافت،
[مجاز] لاغری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

همسایگی

جوار، مجاورت، نزدیکی

فارسی به عربی

همسایگی

جوار، هی

فرهنگ فارسی هوشیار

باریکی

نازکی و لطافت و دقت

فرهنگ معین

باریکی

(اِمص.) دقت.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

همسایگی

Nachbarschaft (f)

معادل ابجد

کشور باریکی در همسایگی آرژانتین

2831

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری