معنی کسایی مروزی

لغت نامه دهخدا

مروزی

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب احمدبن محمدبن مسروق، مکنی به ابوالعباس. رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب ابویحیی که ابن ابی اصیبعه از او نام برده است. رجوع به ابویحیی مروزی شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب جعفربن احمد، مکنی به ابوالعباس از مؤلفان قرن سوم هجری، رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن جبود. از شاعران عصر مأمون عباسی. رجوع به ابوالعباس مروزی در ردیف خود شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب ابراهیم بن احمدبن اسحاق مروزی خالد آبادی، مکنی به ابواسحاق فقیه قرن چهارم هجری است. رجوع به ابواسحاق(ابراهیم بن...) شود.

مروزی. [م َرْ وَ](ص نسبی) منسوب به مرو شاهجان.(از الانساب سمعانی). || ساخته ٔ مرو. || اهل مرو. از مرو. مرغزی: فأما الطعم والجوده.(فی ه الیابس من الفواکه) فان المروزی ه یفضله...(صور الاقالیم اصطخری در فصل شرح مرو شاهجان).
گرچه هر دو بر سر یک بازیند
هردو با هم مروزی ورازیند.
مولوی.
مروزی و رازی افتد در سفر
همره و همسفره پیش همدگر.
مولوی.
- مروزی را با رازی کار افتاده بودن، سر و کار با دشمن پیدا کردن:
به چاره سازی با خصم توهمی کوشم
که مروزی را کار اوفتاد با رازی.
سوزنی.
- امثال:
من رازی و او مروزی.
این مروزی و آن رازی.(امثال و حکم دهخدا).
مروزی را چه کار با رازی، رازی را چه کار با مروزی.(امثال و حکم دهخدا).

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب محمدبن احمدبن عبداﷲ مروزی قاسانی، مکنی به ابوزید فقیه بزرگ شافعی در قرن چهارم هجری. رجوع به ابوزید(محمدبن...) در ردیف خود شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب احمدبن نصر، از فقهای شافعی. رجوع به احمدبن نصر در ردیف خود شود.

مروزی. [م َرْ وَ](اِخ) لقب احمد بن محمدبن الحجاج است. او در فقه بر مذهب احمدبن حنبل بود و از اوست: کتاب السنن بشواهد الحدیث.(از الفهرست ابن الندیم).

فرهنگ فارسی هوشیار

مروزی

(صفت) منسوب به مرو: از اهل شهر مرو مروی: ناصر خسرو قبادیانی مروزی، ساخته شهر مرو.

فرهنگ عمید

مروزی

از مردم مرو، مَرغَزی،

معادل ابجد

کسایی مروزی

364

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری