معنی کرند

لغت نامه دهخدا

کرند

کرند. [] (اِ) اسم هندی سنبادج است. (فهرست مخزن الادویه).

کرند. [ک ُ رَ] (اِخ) دهی است از بخش اترک شهرستان گنبدکاوس. سکنه ٔ آن 75 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

کرند. [ک ُ رَ] (اِخ) نام رودخانه ای است که از طرف زردکوه می آید و مسکن لران است و از نواحی صفاهان می گذرد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام رود مشهوری است به اصفهان. (آنندراج). کرنگ. (مخفف کوهرنگ). کرنده.

کرند. [] (اِخ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ گرمسار که 424 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

کرند. [ک ِ رِ] (اِخ) قصبه ٔ مرکز بخش کرند. در دامنه ٔ کوهی بنا شده و منظره ٔ باصفادارد. گردنه ٔ پاطاق که یکی از نقاط مهم نظامی غرب است در مغرب آن قرار دارد. از شمال به زهاب، از مشرق به ماهیدشت، از جنوب به لرستان و از مغرب به عراق محدود است. (از جغرافیای غرب ایران صص 74-75). قصبه ٔ مرکزی بخش کرند از شهرستان شاه آباد. سردسیر است و تابستان آن معتدل، از این جهت گردشگاه مردم شاه آباد و قصرشیرین است. در حدود 5هزار نفر که اکثر اهل حق هستنددر آنجا سکونت دارند. صنعت حدادی و کشت میوه و بخصوص انگور در کرند رونق دارد. دو زیارتگاه به نام مقبره ٔ بنیامین و پیرموسی از آثار قدیم و مورد توجه اهل حق این منطقه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

کرند. [ک ِ رِ] (اِخ) بخشی است از شهرستان شاه آباد و محدود است از شمال به گوران، از خاور به بخش مرکزی شاه آباد و از باختر به دهستان پاطاق پل ذهاب. این بخش مرتفعترین نقاط شهرستان شاه آباد است. پست ترین نقطه ٔ کرند بیش از 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، از این جهت زمستان آن سرد و تابستان معتدل است. از رودخانه های آن زمکان، راوند و الوند را می توان نام برد. کرند از 39 ده بزرگ و کوچک تشکیل شده وجمعیت آن در حدود 12هزار نفر است و به سه دهستان: حومه، بیونیج و ریجاب تقسیم می شود. ساکنان حومه و بیونیج اهل حق هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

کرند. [ک ُ رَ] (اِ) کرنده. میدان اسب دوانی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). || رنگی است مخصوص اسب که آن را کرن گویند. (برهان). اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد. (ناظم الاطباء). کرن. کرنده. کرنگ. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || جرگه و حلقه زدن مردم باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || دیگی را گویندکه رنگرزان بَقَم و رنگهای دیگر در آن جوشانند. (برهان) (از آنندراج). دیگ رنگرزان که در آن رنگها جوشانند. (ناظم الاطباء). کرنگ. (حاشیه ٔ برهان چ معین).

کرند. [ک ُ رُ] (اِ) کرنده. (ناظم الاطباء). کرنگه. (از برهان). لیف جولاهگان و شوی مالان باشد و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار بر تاره ٔ جامه مالند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرنده و کرنگه شود.


کرند زدن

کرند زدن. [ک ُ رَ زَ دَ] (مص مرکب) حلقه زدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرند شود.

حل جدول

کرند

اسب حنایی رنگ

اسب زرد

فارسی به انگلیسی

کرند

Congress, Sorrel

گویش مازندرانی

کرند

اسب زرد رنگ

فرهنگ معین

کرند

میدان اسب دوانی، اسبی که رنگش قهوه ای روشن باشد، حلقه زدن مردم. [خوانش: (کُ رَ) (اِ.)]

(کُ رُ) (اِ.) لیف جولاهگان و شوی مالان که عبارت است از جاروب مانندی که بدان آش و آهار بر تاره جامه مالند.

(~.) (اِ.) دیگی که رنگرزان رنگ ها را در آن می جوشانند. کرنگ نیز گویند.

فرهنگ فارسی هوشیار

کرند

(اسم) لیف جولاهگان و شوی مالان که عبارتست از جاروب مانند ی که بدان آش و آهار بر تاره جامه مالند.

فرهنگ عمید

کرند

اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنده، کرنگ، کورنگ، کران،
میدان اسب‌دوانی،
حلقه، جرگۀ مردم،

معادل ابجد

کرند

274

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری