معنی کردان

فرهنگ فارسی هوشیار

کردان

پارسی تازی گشته گردان ک افسار افسار، پاسخ راست در خنیا


اکراد

پارسی تازی شده (تک: کرد) کردان جمع کرد (کردی) .

حل جدول

لغت نامه دهخدا

راست کردان

راست کردان. [] (اِخ) دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک که در 16هزارگزی جنوب خاوری کمیجان واقع است. محلی است کوهستانی، سردسیر، و سکنه ٔ آن 161 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی، انگور، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


کردنشین

کردنشین. [ک ُ ن ِ] (ن مف مرکب) حوزه ای که محل اقامت کردان است. (فرهنگ فارسی معین). سرزمینی که ساکنان آن کردان باشند.


بارزانی

بارزانی. (اِخ) نام تیره ای از کردان مغرب ایران.


رضایی

رضایی. [رِ] (اِخ) نام طایفه ای از کردان. (یادداشت مؤلف).

واژه پیشنهادی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اکراد

کردان، کردها

ترکی به فارسی

دؤنر سرمایه

نتخواه کردان

نام های ایرانی

فلک الدین

پسرانه، نام طایفه ای از کردان

معادل ابجد

کردان

275

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری