معنی کربن خالص

حل جدول

کربن خالص

الماس


کربن

عنصر شماره 6

لغت نامه دهخدا

کربن

کربن. [ک َ ب ُ] (فرانسوی، اِ) یکی از عناصر شیمیایی است که به طور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود. جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده ازترکیبات کربنی است. علامت شیمیایی این عنصر C و جرم اتمی آن 12 است. کربن خالص متبلور بصورت الماس یا گرافیت در طبیعت موجود است و به حالت بیشکل در زغال سنگ ها و انتراسیت و بصورت ترکیبات گازی در هوا و بالاخره در تمام ترکیباتی که موجود زنده را تشکیل می دهند یافت می شود. کربن بر اثر حرارت در برابر هوا می سوزد و در صورتی که کاملاً خالص باشد تمام آن بصورت انیدرید کربنیک درمی آید و چیزی از آن نمی ماند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتاب روش تهیه ٔ مواد آلی شود.

کربن. [ک ِ ب ِ] (اِخ) دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی، سردسیر و سکنه ٔ آن 150 تن است. شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


خالص

خالص. [ل ِ] (ع ص) ساده. بی آمیغ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناب. صِرف. بَحت. مَحض. صافی. بی غش. سارا:
دلت همانازنگار معصیت دارد
به آب توبه ٔ خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
گنه ناب را ز نامه ٔ خویش
پاک بستر به دین خالص و ناب.
ناصرخسرو.
ای کریمی که خوی و عادت تو
خالص بِرّ و محض احسان است.
مسعودسعد.
دعای خالص من پس روِ مراد تو باد
که به ز یاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی.
اگر مشک خالص تو داری مگوی
که گرهست خود فاش گردد به کوی.
سعدی (بوستان).
شَرَز. صُراح. صَریح. صُمادِح. صَمیم. طازج. طِلق. قَراح. قَریح. مُصاص. مَصامِص. ناصِع. || ویژه. (صحاح الفرس). لُب ّ. مَح ّ. قُح ّ. (دهار). منه:«عربی قح ». || وزن ظرف افکنده: این جنس خالص پنج من است، یعنی بدون ظرف پنج من است. || پاکیزه. منه: لبن خالص. (دستورالاخوان). ماء خالص، آب پاک و زلال. || سپید از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). || تنها. فقط. یگانه. منه: قوله تعالی: و قالوا ما فی بطون هذه الانعام خالصه لذکورنا. (قرآن 139/6). خالصاً لوجه اﷲ؛ تنها برای خدا. || رهائی یابنده. || بیغش. تمام عیار. منه: درم خالص، درم تمام عیار.

خالص. [ل ِ] (اِخ) استرآبادی. نام وی نجیباست و از شعراء میباشد. در فهرست لطائف الخیال از این شاعر که تخلص خالص داشته نام برده شده است. (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 پاورقی ص 482).

خالص. [ل ِ] (اِخ) نام نهر مهدی است. (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 390).

خالص. [ل ِ] (اِخ) نام ناحیه ٔ عظیمی است در مشرق بغداد تا سور آن. (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 390). حمداﷲ مستوفی گوید: خالص ولایتی بوده که حالا خراب است بر آب نهروان اما مرتفع تمام است و سی پاره دیه بود حقوق دیوانش هفت تومان و سه هزار دینار است. (از نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 41). صاحب آنندراج می آورد: نهری است شرقی بغداد، بر آن نهر شهری است کلان خالص نام.

خالص. [ل ِ] (اِخ) مکی. محمدحسین مکی، مکنی به ابن عنقا صاحب کتاب «الواح فی مستقرالارواح » میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 2017).

فرهنگ معین

کربن

(کَ بُ) [فر.] (اِ.) عنصری است با علامت شیمیایی C، جامد و سیاه رنگ و متبلور و بی شکل که به صورت الماس و گرافیت و زغال در طبیعت یافت می شود. الماس خالص ترین انواع کربن است.

فرهنگ فارسی هوشیار

کربن

یکی از عناصر شیمیائی است که بطور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود، جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده از ترکیبات کربنی است

فرهنگ عمید

خالص

ناب، سره،
پاک، بی‌آلایش،
بدون ظرف: وزن خالص،


کربن

عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالت‌های مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال، و کک یافت می‌شود،

فارسی به عربی

کربن

کاربون

گویش مازندرانی

کربن

تکه ها یا ساقه هایی که جهت بستن و محکم کردن بافه های برنج...

معادل ابجد

کربن خالص

993

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری