معنی کرایه

کرایه
معادل ابجد

کرایه در معادل ابجد

کرایه
  • 236
حل جدول

کرایه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

کرایه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اجاره‌بها، اجاره، حق‌العمل، مزد، منفعت
فرهنگ معین

کرایه در فرهنگ معین

  • (کِ یِ) (اِ.) گرفته شده از «کراء» عربی. مزد، اجرت.
لغت نامه دهخدا

کرایه در لغت نامه دهخدا

  • کرایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) مأخوذ از کراء تازی. (از فرهنگ فارسی معین). اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان) (آنندراج). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. (ناظم الاطباء). || به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرا، کرای و کراء شود.
    - کرایه ٔ خانه، وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. توضیح بیشتر ...
  • کرایه. [ک َ ی َ / ی ِ] (اِ) مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز. (برهان) (از ناظم الاطباء). کرانه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اَخَیل. (زمخشری). رجوع به کرانه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کرایه در فرهنگ عمید

  • مزد، اجرت،
    پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه، یا دواب بدهد، کرا،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کرایه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

کرایه در فارسی به عربی

  • اجره، ایجار، تاجیر، شحن
فرهنگ فارسی هوشیار

کرایه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • اجرت بار کردن، مال الاجاره، اجرت، مزد
فارسی به آلمانی

کرایه در فارسی به آلمانی

  • Anstellen, Engagieren [verb], Fahrgeld (n), Fahrpreis (m), Kost (f), Mieten, Vermieten, Miete (f), Mieten, Pacht (f), Pacht [noun], Vermieten. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید