معنی کرامند

لغت نامه دهخدا

کرامند

کرامند. [ک ِ م َ] (ص مرکب) ظاهراً از: کری، و کرایه + مند، پسوند تملیک یا اتصاف نه گرامند. (از یادداشت مؤلف). نجیب. جوانمرد. باهمت. (ناظم الاطباء). || با قدرو قیمت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). که کرایه آرد. که به کرایه رود. ارزنده. ارجمند. لایق. قابل. (یادداشت مؤلف): لاجرم خاطر همایون متوجه آن گشت که برادران را مؤاخذه گردانیده مبلغی کرامند از جهات ایشان به خزانه ٔ عامره رسانده. (دستورالوزراء ص 391). مجموع خواتین و شاهزادگان و امراء ارکان دولت را پیشکشهای کرامند گذرانیده وظیفه ٔ هواخواهی و خدمتگاری بجای آورد. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 396). اگر تقدیراً منصب حکومت کرمان نباشد اضافی کرامند بر مواجب و اقطاع او برود. (از نامه ٔ شاه شجاع به برادر سلطان احمد از یادداشت مؤلف). و پسر شیخ محمود مولانا قطب الدین آن نسخه را به نظر انور رسانیده و به صله ٔ کرامند محفوظ و بهره ور شد. (حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 91). شعرا برخاسته در توصیف آن امام وتعریف مأمون خطب و اشعار انشاء کردند و به صلات کرامند محظوظ و بهره مند شدند. (حبیب السیر ج 1 ص 227). مروان بدنژاد را وزیر و داماد خود ساخت [عثمان] و حارث را نیز دختر داده مبلغهای کرامند از بیت المال مسلمانان به این دو برادر و پدر ایشان بخشید. (حبیب السیر ج 1 جزو 4 ص 174). || بااهمیت. مهم. (فرهنگ فارسی معین): امیر ناصرالدین سبکتگین ابوالفضل را طلب نموده عملی کرامند داده به الطاف و عنایات سرافراز گردانید. (زینت المجالس ص 157).


کرامت یاب

کرامت یاب. [ک َ م َ] (نف مرکب) کرامت یابنده. بزرگواری و عزت و نواخت و توقیر یابنده:
صاحب عادل کبیر کریم
که کرامند از او کرامت یاب.
سوزنی.


گرامند

گرامند. [گ ِ م َ] (ص) در بعض کتب از جمله حبیب السیر دیده میشود به گمان من غلط کاتب است و اصل با کاف تازی است. رجوع به کری کردن، کری نکردن و کرامند شود.


چاهه

چاهه. [هََ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد:«قریه ای است از قرای طوس خراسان و در آنجا رباطی است که آن را رباط چاهه و رباط فردوسی نیز نامند. و درتاریخ حافظ ابرو مسطور است که چون حکیم ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را به امر سلطان محمود تمام کرد و سلطان از ادای صلتی که به فردوسی وعده کرده بود تخلف ورزید، حکیم فردوسی قهر کرد و به جانب طوس روانه شد، سلطان محمود خواست نقض عهد خود را جبران کند پس وجهی کرامند برای او فرستاد و آن وجه هنگامی به طوس رسید که فردوسی برحمت ایزدی پیوسته و از او دختری باقیمانده بود. دختر مال را قبول نکرد و سلطان فرمود که از آن وجه بین راه طوس و سرخس به ثواب روان فردوسی رباطی ساختند، نزدیک به قریه ٔ چاهه و رباط چاهه خواندند و این واقعه در 410 هَ. ق. بوده. از رباط سنگ بست تا رباط چاهه، سر راه سرخس پنج فرسنگ راه است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 134). اما این روایت قطعی نیست.


حبیب اﷲ ساوجی

حبیب اﷲ ساوجی. [ح َ بُل ْ لاهَِ وَ] (اِخ) کریم الدین خواجه... پیش کار انیس الحضره دورمش خان لله ٔ سام میرزا صفوی والی خراسان. وی به سال 927 هَ.ق. به اتفاق سام میرزا به وزارت خراسان آمد. خوندمیر در حبیب السیر آرد که: وی حامل منشور حکومت خراسان به نام سام میرزا بوده است. مولانا شمس الدین محمد خضری در اوایل این سال یعنی در سنه ٔ ثلاثین وتسعمائه دو رساله یکی تفسیر سوره ٔ کریمه ٔ فاتحهالکتاب، دیگری مشتمل بر چهل حدیث صحیح به نام نامی حضرت ممالک پناهی حبیب اللهی تألیف نمود، به دارالسلطنه ٔ هرات فرستاد و از وفور انعام آن ملاذ طوایف انام به صلات کرامند محظوظ و بهره ور گشت. (حبیب السیر جزء4 از ج 3 ص 115 چ اول تهران) (رجال حبیب السیر ص 255). و مولانا عبدالعلی بیرجندی به نام حضرت ممالک پناهی حبیب اللهی رساله ای شریفه در ابعاد و اجرام در عقد انشاء منتظم گردانیده. (حبیب السیر جزء 4 از ج 3 ص 117) (رجال حبیب السیر ص 263). کارهای مالی هرات و خراسان با او بوده است. و کتاب حبیب السیر را خواندمیر به سال 929 هَ. ق. به نام وی تألیف کرده و در پایان کتاب چنین آورده است:
به نام تو این نامه ٔ نامور
از آن گشت نامش حبیب السیر.
رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 206 و 210 شود. سلطان محمد فخری هراتی نیز مجالس النفائس را به نام او ترجمه کرده و در مقدمه ٔ آن وی را چنین ستوده است:
سپهر لطف و کرم آصف سلیمان جاه
محب آل نبی و ولی حبیب اﷲ
امیدوار چنانم که تا سپهر بلند
دهد ز چشمه ٔ خورشید آبروی بماه...
رجوع به ترجمه ٔ مجالس النفائس چ تهران 1320 ص 3، و (ص کز و کو) از مقدمه ٔ حکمت شود.


اخطب

اخطب. [اَ طَ] (اِخ) عبداﷲ. او در اوایل حال بکسب فضایل و طلب علوم اشتغال می نمود و بالاخره بملازمت مایل شده میرزا سلطان ابوسعید شغل وزارت را به وی تفویض فرمود و خواجه در آن منصب بتمکن تمام و استظهار مالا کلام دخل کرد و به اندک زمانی ریاض جاه و جلالش روی بحضرت و نضارت آورد. از عزیزی صادق القول استماع افتاده که: در ایام وزارت خواجه عبداﷲ اخطب شخصی شریر نسبت بخواجه کمال الدین حسین کیرنگی که در آن وقت از جمله ٔ اعاظم ارباب ولایات خراسان بود و در زمان سلطان صاحبقران سلطان حسین میرزا بمنصب عالی صدارت مشرف گشت و برادرش خواجه عبداﷲ تقریر نمود و این دو برادر بکثرت اسباب و وفور اموال ازهر باب اتصاف داشتند و خاطرنشان میرزا سلطان ابوسعید شده بود که پیوسته تغلب (؟) ورزیده، هرگز جمع خود را براستی بقلم درنمی آرند. لاجرم خاطر همایون متوجه آن گشت که برادران را مؤاخذ گردانیده، مبلغی کرامند از جهات ایشان بخزانه ٔ عامره رساند و پرسش آن مهم رادر عهده ٔ خواجه عبداﷲ اخطب کرده، هرچند خواجه مراسم تفتیش و تفحص بجای آورد از روی حساب و معامله چیزی بر برادران ثابت نشد و میرزا سلطان ابوسعید این معنی را حمل بر مداهنه فرموده، بخواجه عبداﷲ پیغام فرستاد که تو روی خواجه های کیرنگی را دیده ای، تغلب (؟) ایشان را ظاهر نمی سازی. خواهم فرمود که روی ترا پوست کنند. خواجه عبداﷲ بواسطه ٔ علو همت و قوت نفس ازین غضب مطلقاً دغدغه ای بخود راه نداد و خاتم وزارت از انگشت بیرون کرده، نزد پادشاه فرستاد که اگر بجهه این مهر روی مرا پوست میکنی اینک مهر را ارسال داشتم و ازسر آن منصب درگذشتم. میرزا سلطان ابوسعید خاتم را بازفرستاده، سخنان لطف آمیز پیغام داد و بدین جهه اختیار و اعتبار خواجه عبداﷲ روی در ازدیاد نهاد و چون دست قضا بساط سلطنت سلطان سعید را درنوشت و میرزا سلطان حسین در مملکت خراسان پادشاه گشت ایضاً امر وزارت را بخواجه عبداﷲ تفویض نمود و در آن اوان که آن پادشاه عالی شأن جهت دفع میرزا یادگار محمد بجانب چناران توجه فرمود خواجه عبداﷲ حسب الحکم در دارالسلطنه ٔ هرات مانده، ابواب ظلم و تعدی بر روی رعایا بگشاد و آغاز سراشمار (؟) و سرشمار کرده بیچارگان را بطلاق و ایمان مغلظه سوگند می داد که از نقد و جنس آنچه در تحت تملک دارید مفصل نموده، بدیوان آرید، تا فراخور آن زر تحمیل کرده شود. لاجرم کار صغار و کبار به اضطرار انجامید و آه دل دردمندان به اوج هفتم آسمان رسید:
ز بس بالا گرفت افغان و فریاد
صدا در گنبد فیروزه افتاد.
بالاخره بعضی از مردم اوباش اتفاق کرده ازدحام عام به وقوع انجامیده، در صباحی که خواجه عبداﷲبجهت افروختن آتش ظلم بدارالعداله ٔ میرزا شاهرخ میرفت از اطراف و جوانب بازار او را سنگ باران کردند و خواجه به لطایف الحیل خود را از آن مهلکه نجات داده، در گوشه ای پنهان شد و چون این خبر بسمع سلطان حسین میرزا رسید فرمان همایون به اخذ و قید خواجه عبداﷲ نافذگردید و خواجه برین حکم وقوف یافته، فرار بر قرار اختیار نمود و بجانب حصار شادمان شتافته، شهریار آن دیار میرزا سلطان محمود امر وزارت را بدو تفویض فرمودو خواجه عبداﷲ کرت دیگر بر مسند وزارت نشسته مدتی مدید در کمال عظمت و ابهت بتمشیت آن مهم پرداخت و در اواخر اوقات حیات بواسطه ٔ تعصب یکی از وزراء که به ضبط ولایت ترمد قیام نموده بود بجانب آن ولایت رایت توجه برافراخت بنیت آنکه در جمع ترمد تفاوت پیدا کرده، تصرف و تقصیر بر خصم ثابت سازد و بدان وسیله اعلام تفوق و استیلا برافرازد. رعایا و مزارعان موضع مذکور ازین سخن محنت اثر در بحر اضطراب افتادند و فقراء و بیچارگان زوال اقبال جناب وزارت مآب را مسئلت نموده، زبان بدعا گشادند تیر دعای ایشان هم در آن اوان بهدف اجابت رسید و قبل از آنکه خواجه عبداﷲ بترمد رسد غریق بحر فنا گردید کیفیت آن حال چنان بود که: خواجه عبداﷲ در اثنای راه بیکی از شعبات آب آمویه رسیده خواست که اسب در آب راند و بنا بر آنکه آب در کمال طغیان بود و قطعات یخ بر روی آن روان بعضی از ملازمان رکاب وزارت انتساب خواجه را از عبور منع کردند و چون مقدر چنان بود که شعله ٔ حیاتش در آن روز به آب ممات فرونشیند سخن ایشان را نشنید و اسب در آب رانده، کشتی عمر خود را در گرداب فنا غرقه گردانید. (دستورالوزراء صص 390- 393).

فرهنگ معین

کرامند

باقدر و قیمت، بااهمیت، مهم. [خوانش: (کِ مَ) [ع - فا.] (ص مر.)]

حل جدول

کرامند

ارزنده و قیمتى


ارزنده و قیمتى

کرامند

فرهنگ عمید

کرامند

با‌قدر ‌و‌ قیمت، مهم،

فارسی به انگلیسی

کرامند

Consequential, Considerable, Hasty, Important, Momentous, Significant

فرهنگ فارسی هوشیار

کرامند

با قدر و قیمت، مهم


هوا خواهی

‎ هواپرستی ‎-2 اشتیاق آرزومندی. -3 عشق محبت، طرفداری حمایت علاقه مندی هواداری: ومجموع خواتین و شاهزادگان وامرا وارکان دولت را پیشکشهای کرامند گذرانیده و وظیفه هواخواهی و خدمتکاری بجای آورد.


گرامند

توضیح این کلمه که مکرر در حبیب السیر چاپی وروضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات و غیره آمده باحتمال قوی محرف کرامند است و جامی آنرا درست بکار برده: بکرامند تحفه یاد کند بگرامی هدیه شاد کند. (جامی)

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مهم

کرامند، برجسته، مِهند، مهین

معادل ابجد

کرامند

315

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری