معنی کراس

لغت نامه دهخدا

کراس

کراس. [ک َ] (اِ) در اصطلاح خطاطان، کرسی. (از فرهنگ فارسی معین): اصول و ترکیب، کراس و نسبت، صعود و تشمیر، نزول و ارسال. (اصول خطوط سته فتح اﷲبن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین).

کراس. [ک ُ] (اِ) پرنده ای باشد سیاه و سفید که بر کنار آب نشیند و دم جنباند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کراش. کراک. دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین).

کراس. [ک ُرْ را] (ع اِ) جزوی از کتاب که غالباً محتوی هشتاد برگ است. ج، کَراریس. (از اقرب الموارد). رجوع به کُرّاسه شود. || ج ِ کُرّاسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کراسه شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

کراس

انگلیسی از } کراکس { لاتینی چلیپا خاج، گذرگاه، بره از برش، گذشتن در نوردیدن، چار راهه (اسم) کرسی: } اصول و ترکیب کراس و نسبت صعود و تشمیر نزول و ارسال ‎. { (اصول خطوط سته. فتح الله بن احمد سبزوار ی) .


کراس آرم

انگلیسی بازویی


کراس آی

انگلیسی خاج چشمی


کراس استی

انگلیسی (تقویت صلیبی) بست چلیپا


کراس پروداکت

انگلیسی (حاصل ضرب خارجی) برون ده زنش


کراس رود

انگلیسی چهار راه


کراس وایرز

انگلیسی سیم کشی چلیپایی


کراس اسپرینگ

انگلیسی (فنر متقاطع) خیزه ی چلیپایی


کراس بدینگ

انگلیسی (چینه بندی سیلابی) چینه بندی لوری

حل جدول

کراس

گونه ای موتورسیکلت

گویش مازندرانی

کراس

گونه ای ماهی

فرهنگ فارسی آزاد

کراسی-کراس

کَراسِی، کراس، به کُرْسِی مراجعه شود،

معادل ابجد

کراس

281

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری