معنی کد پستی

حل جدول

کد پستی

شماره‌ای که معرف نشانی پستی است

شماره ای که معرف نشانی پستی است، شماره ای ویژه تسهیل توزیع نامه ها

شماره‌ای ویژه تسهیل توزیع نامه‌ها

فارسی به انگلیسی

کد پستی‌

Postal Code, ZIP Code

فرهنگ فارسی هوشیار

کد منطقهای

کد پستی پیکدخش


پستی

(اسم) فرودی پایینی، حضیض سفل مقابل بالا بلندی. -3 زمین پست مقابل بلندی، گودی. -5 نشیب قنوع، کوتاهی کم ارتفاعی. -7 انحطاط انخفاض، خواری زبونی بیاعتباری ذلت، نانجیبی پست فطرتی ناکسی رذالت دنائت خست، تنگ چشمی کوته نظری. یا به پستی افتادن. بیچاره و مفلوک شدن.

فرهنگ عمید

کد

رنج و سختی بردن در کار،
کوشش در طلب رزق،
* کد یمین: [مجاز] دسترنج،

لغت نامه دهخدا

کد

کد. [ک َ] (اِ) به لغت ژند و پاژند کَس باشد و عربان شخص گویند. (برهان).

کد. [ک َدد] (ع اِ) شانه ٔ سر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مشط الرأس. (تاج العروس). || جواز که در وی چیزی کوبند مثل هاون و مانند آن. (منتهی الارب). آنچه در آن چیزی کوبند مانند هاون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کویین (در تداول مردم قزوین). || (اِمص) جد و جهد. کوشش. (ناظم الاطباء):
چون رسد آن نان گرمش بعد کد
گویدش بنشین که حلوا می رسد.
مولوی.
|| کاوش. جستجو. تفحص. (از ناظم الاطباء). || طلب رزق. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). گدایی. (یادداشت مؤلف):
پیر و طفلان شسته پیشش بهر کد
تا به سعد و نحس او لاغی کند.
مولوی.
کار یزدان را نمی بینند عام
می نیاسایند از کد صبح و شام.
مولوی.
جامه پشمین از برای کد کند
بومسیلم را لقب احمد کند.
مولوی.
- کد کردن، طلبیدن. کسب کردن. بدست آوردن:
شمع نی تا پیشوای خود کند
نیم شمعی نی که نوری کد کند.
مولوی.

کد. [ک َ] (اِ) خانه باشد و به عربی بیت خوانند. (برهان). خانه و آن را کت نیز گویند چه در پارسی تا با دال مبدل می شود. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری):
کدخدایی همه غم و هوس است
کد رها کن ترا خدای بس است.
سنائی.
|| ده. (غیاث اللغات). و رجوع به کدخدا و کدبانو و کدواده و کدیور و نظایر آن و کلمه ٔ کت شود. || تخت. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). رجوع به کت شود. || بمعنی نخست و اول هم آمده است. (برهان).نخست و اول. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً همان تخت است که به اشتباه نخست خوانده شده است.

کد. [ک َدد] (ع مص) رنجانیدن کسی را. (منتهی الارب). رنجانیدن. (تاج المصادر بیهقی). || خواستن از کسی کد کاری را. (منتهی الارب). خواهش کردن از کسی کوشش در کاری را. (ناظم الاطباء). || کشیدن چیزی را جامد باشد یا سائل. (منتهی الارب). کشیدن چیزی و کندن به دست خود خواه جامد باشد آن چیز یا روان. (از ناظم الاطباء). || اشارت کردن با انگشت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنج و ستهیدن در خواهانی چیزی. الحاح کردن در طلب و خواهانی چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شدت و سختی در کار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اشتداد در عمل. (از اقرب الموارد). || در تعب ومشقت انداختن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در رنج و تعب و سختی در کار واقع شدن. (از ناظم الاطباء):
تا مدد گیرد ازوهر صورتی
از کمال و از جمال و قدرتی
باز بی صورت چو پنهان کرد رو
آمدند از بهر کد در رنگ و بو.
مولوی.
|| شانه کردن سر را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کوفتن زمین را به پای خود پس کوبیده شدن. (از ناظم الاطباء).

کد. [ک َ] (اِ) کده. کت. قد. قند. کند. (یادداشت مؤلف). کذ. کث. خانه. بیت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کت و کلمات فوق شود. || (پیشوند) بر سر اسماء درآید و معنی خانه و محل و ده دهد، چون کدخدا (خداوند خانه، ده و غیره) و کدبانو (خانم خانه). || (پسوند) به آخر اسماء پیوندد و معنی محل وجای و مقام دهد چون بتکده. (از فرهنگ فارسی معین). مزید مؤخر در پاره یی از اسامی چون روذفغکد. فرنکد. فوزکد. براکد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کت شود.


پستی

پستی. [پ َ] (حامص) پائینی. فرود. سِفل. سُفل. سفح. حضیض. مقابل بالا و بالائی:
چو آگاه شد رستم نامجوی
ز پستی ببالا نهادند روی.
فردوسی.
ز جنگش به پستی بپیچید [گیو] روی
گریزان همی رفت پرخاشجوی.
فردوسی.
کمی و فزونی و نیک اختری
بلندی و پستی و کندآوری.
فردوسی.
وگر خوار گیرد تن ارجمند
به پستی نهدروی، سرو بلند.
فردوسی.
چون آب ز بالا بگراید سوی پستی
وز پست چو آتش بگراید سوی بالا.
عنصری.
تا در بر هر پستی پیوسته بلندیست
تا در پس هر لیلی آینده نهاریست.
فرخی.
گه ز بالا سوی پستی بازگردد سرنگون
گه ز پستی برفروزد سوی بالا برشود.
فرخی.
آخر فزون شود که فزونی ز کاستی است
وز پستی آردش به بلندی ده و چهار.
مسعودسعد.
هدهده؛ فرود آوردن چیزی را از بلندی به پستی. (منتهی الارب).
- امثال:
هر پستی یک بلندی دارد.
|| انحطاط. انخفاض. || نشیب. قنوع. (منتهی الارب). || گودی. لحج، پستی و تک چاه و پستی وادی. (منتهی الارب). || کوتاهی. کم ارتفاعی. || همواری زمین. مسطح بودن. جای مسطح. || خواری. زبونی. ذلت. بی اعتباری:
ای درم از دست تو رسیده به پستی
زرّ ز بخشیدنت فتاده بخواری.
فرخی.
|| دنائت. رذالت. سفالت.خست. خساست. لاِ َّمت. پست فطرتی. نانجیبی. ناکسی. هیچ کسی. فرومایگی. دونی:
نکند مستی دانا نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی پستی پی.
سنائی.
|| کوته نظری. تنگ چشمی.

تعبیر خواب

پستی


اگر خواب ببینید که آدم پستی هستید، به این معنی است که برای رسیدن به هدفتان دچار مشکلی میشوید. اگر خواب ببینید که دیگران شما را پست میخوانند، بیانگر دعوا و مشاجره با دوستان است - آنلی بیتون

فرهنگ معین

کد

(کَ) (اِ.) خانه.

(کَ دّ) [ع.] (مص ل.) کوشش کردن، رنج بردن در کار.

معادل ابجد

کد پستی

496

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری