معنی کتابی از الیزابت بوون
حل جدول
لغت نامه دهخدا
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) نام زوجه ٔ زکریا. رجوع به الیصابات شود.
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) (مادام) خواهر لوئی شانزدهم. در ورسای بدنیا آمد (1764- 1794 م.).
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) شهری در ایالات متحده ٔ آمریکا واقع در نیوجرسی در کنار خلیج نوارک. سکنه ٔ آن 113000 تن است.
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) اتریش. ملکه ٔ فرانسه. در وین بدنیا آمد (1554- 1592م.). دختر امپراتور ماکسیمیلین دوم. وی در سال 1570م. با شارل نهم ازدواج کرد.
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) هنگری (مجارستان). از زنان مقدس مسیحیان، دختر آندره ٔ دوم پادشاه مجارستان و همسر لویی چهارم پادشاه تورینژ (1207-1231م.).
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) ملکه ٔ اتریش. در مونیخ بدنیا آمد و در ژنو بقتل رسید (1837-1898م.). پرنسس باویر و زن فرانسوا ژوزف بود.
الیزابت. [اِ ب ِ] (اِخ) ایزابل د فلاندر هنو. ملکه ٔ فرانسه. در لیل بدنیا آمد (1170-1190م.). وی دختر کنت بودوئن پنجم بود. با فیلیپ اگوست ازدواج کرد (1180 م.) و مادر لوئی هشتم از «لیون » گردید.
کتابی
کتابی. [ک ِ] (ص نسبی) شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. (غیاث اللغات):
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
جلال سیادت (از آنندراج).
|| یهودی. (ناظم الاطباء).
- کافر کتابی، کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. (آنندراج):
ز خط صفحه ٔ رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
کتابی. [ک ُت ْ تا] (ص نسبی) منسوب به کُتّاب بمعنی مکتب و دبستان. (غیاث اللغات).
کتابی. [ک ِ] (ص نسبی) منسوب به کتاب. از کتاب. (یادداشت مؤلف). || همانند کتاب. غیرقطور. شکم برنیامده. میان باریک.
- کتابی ایستادن، همانند کتاب تنگ هم قرار گرفتن چنانکه برآمدگی و قطر پیدا نکند.
|| (اِ) قسمی ظرف شیشه ٔ شبیه به بغلی که شکم آن برآمده نیست. قسمی ظرف شیشه ٔ چهارضلعی دراز. قسمی شیشه ٔ شراب شبیه به کتاب. (یادداشت مؤلف):
زاهد به کتابی و کتاب من و تو
سنگ است و صراحی انتساب من و تو
تو مرده ٔ کوثری و من زنده ٔ می
مشکل که بیک جو رود آب من و تو.
خیام.
فرهنگ عمید
نوشتاریمانند: سخن کتابی،
دارای شکل تخت و کتابمانند: باتری کتابی،
(اسم) ظرف شیشهای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعبمستطیل برای نوشیدنیهای الکلی، بغلی،
(قید) [مجاز] کنار هم و بدون فاصله،
(اسم، صفت نسبی) (فقه) [قدیمی] غیرمسلمان معتقد به یکی از کتابهای آسمانی، اهل کتاب،
کتابی زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی،
فرهنگ فارسی هوشیار
نامه ای - نیپک، بغلی (صفت) منسوب به کتاب، کافر کتابی: } از علم رهی بمعرفت پیدا کن خ مانند کتابی که مسلمان گردد . { (جل سیادت) یا کافر کتابی، (اسم) نوعی شیشه مخصوص مشروب بغلی. یا کتابی ایستادن (در اتوبوس و غیره) . مانند کتاب (در قفسه) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن.
فرهنگ معین
(ص نسب.) منسوب به کتاب: کافر کتابی، (اِ.) نوعی شیشه مخصوص مشروب، بغلی. [خوانش: (کِ) [ع - فا.]]
معادل ابجد
956