معنی کاوس

کاوس
معادل ابجد

کاوس در معادل ابجد

کاوس
  • 87
حل جدول

کاوس در حل جدول

لغت نامه دهخدا

کاوس در لغت نامه دهخدا

  • کاوس. [وو] (اِخ) پادشاه ایران و پسر کیقباد. (ولف). کاووس. کیکاوس:
    از آواز ابریشم و بانگ نای
    سمن عارضان پیش کاوس بپای.
    فردوسی.
    نخستین چوکاوس با آفرین
    کی آرش دوم بد، سوم کی پشین.
    فردوسی.
    چو کاوس روی کنیزک بدید
    دلش مهر و پیوند او برگزید.
    فردوسی.
    کاوس درفراق سیاوش به اشک خون
    با لشکری چه کرد بتنها من آن کنم.
    خاقانی.
    رجوع به کاووس شود. توضیح بیشتر ...
  • کاوس. [وو] (اِخ) قابوس. رجوع به قابوس شود.

  • کاوس. [وو] (اِخ) دهی از بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان. دارای 75 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، توتون، چغندرقند و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه