معنی کانجی

حل جدول

گویش مازندرانی

کانجی

کنجد


کانجی پوچوله

تفاله کنجد


سه کانجی

سه کنج – گوشه


کانجی – سفا

سه پایه ای از دسته های کنجد جهت خشک شدن آن


کانجی لاس

تفاله ی کنجد پس از روغن کشی


کانجی لاسی

چوب پوک و پوسیده ی کنجد که به عنوان کود خاک مورد استفاده...


کانجی –مار

کفشدوزک


کانجی نون

نان کنجدی

لغت نامه دهخدا

کانجی محال

کانجی محال. [م َ] (ص مرکب) خراباتی. (ناظم الاطباء).


سرکه ٔ هندی

سرکه ٔ هندی. [س ِ ک َ / ک ِ ی ِ هَِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اسم کانجی است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (الفاظ الادویه).


مری

مری. [م ُرْ ری ی / م ُرْ ی ی](ع اِ) نان خورشی است مانند آبکامه.(منتهی الارب). آبکامه.(دهار). آنچه قاتق نان کنند. و گویی نسبت است به مُرّ. عامه ٔ مردم آن را کامخ گویند و در نزد اطباء از داروهای قدیم بشمار می آید. بهترینش آن است که از آرد جو ساخته باشند.(از اقرب الموارد). چیزی است که به فارسی آن را آبکامه و به هندی کانجی نامند و آن آبی باشد که در آن غله ٔ مطبوخ انداخته ترش کنند.(غیاث)(آنندراج). آبکامه را گویندو آن خورشی است مشهور خصوصاً در اصفهان.(برهان).

معادل ابجد

کانجی

84

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری