معنی کالری متر
فرهنگ عمید
حل جدول
گرماسنج
لغت نامه دهخدا
کالری. [ل ُ] (فرانسوی، اِ) یا میلی ترمی. واحد مقدار حرارت. و آن عبارت است از حرارت لازم برای رسانیدن درجه ٔ حرارت یک کیلوگرم آب از 14/5 درجه سانتیگراد به 15/5 درجه سانتیگراد.
کالری فیکس
کالری فیکس. (اِ) لغت فرانسه، با حرارت ثابت. || اصطلاحاً نوعی بخاری نفتی.
متر
متر. [م ِ] (فرانسوی، اِ) نوعی از اندازه ٔ طول که عبارت است ازیک چهل میلیون جزء از دایره ٔ نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ربع گره یعنی یک ربع گره از گزشاه که اندازه ٔ معمولی این زمان است کوتاه تر می باشد. (ناظم الاطباء). واحد طول در دستگاه متری است که به تخمین برابر با «یک چهل میلیونیم » نصف النهار زمین است. این واحد به سال 1889 م. در کنفرانس اوزان و مقادیر در پاریس اختیار شد. در اکتبر سال 1960 م. در کنفرانس دیگر تجدیدنظر شد و اندازه ٔ آن 1650763/73 برابر طول موج تابش حاصل از تغییر سطح انرژی بین 2p10، 5d5 ایزتوب کریپتون 8636Kr در خلأ انتخاب شد. هر 39/37 اینج یک متر است. (از فرهنگ اصطلاحات علمی). واحد اساسی اندازه گیری طول و معادل است با 1650763/73 طول موج تابش حاصل از تغییر میان سطوح 2p10 ,5d5 اتم کریپتون در خلأ. (از لاروس). متر در ابتدا به صورت یک ده میلیونیم ربع دایره ٔ نصف النهار زمین مار بر پاریس تعریف می شد. به علت تردیدهایی که در اندازه گیری محیط زمین پیدا شد، متر را بعد از آن با فاصله ٔ موجود میان دو خط موازی حک شده ٔبر روی میله ای از آلیاژ پلاتین و ایریدیوم مضبوط دردفتر بین المللی اوزان و مقادیر پاریس تعریف کردند که در درجه ٔ حرارت یخ در حال ذوب شدن نگاه داشته شده باشد. از روی این نمونه های دیگری ساخته و به کشورهای مختلف برده اند. در 1961 م. متر را چنین تعریف کردند: 1650763/73 برابر طول موج نور به رنگ نارنجی مایل به سرخ صادر شده از کریپتون 86. با این تعریف، اگر متررسمی گم شود، یافتن و ساختن دوباره ٔ آن آسان است.
- دسیمتر، یکدهم متر. دسیمتر مربع، یکصدم متر مربع و دسیمتر مکعب، یکهزارم متر مکعب.
- دکامتر؛ ده متر.
- سانتی متر، یکصدم متر. سانتی متر مربع، یک ده هزارم متر مربع و سانتی متر مکعب، برابر است با یک میلیونیم متر مکعب.
- کیلومتر، هزار متر.
- متر مربع، واحد سطح، و آن مساحت مربعی است که هر ضلعآن برابر با یک متر باشد.
- متر مکعب، واحد حجم و آن برابر با گنجایش مکعبی است که هر ضلع آن مساوی با یک متر باشد.
- میلیمتر، یک هزارم متر. میلیمتر مربع، یک میلیونیم متر مربع و میلیمتر مکعب برابر است با یک بیلیونیم متر مکعب.
- هکتومتر، صد متر.
متر. [م ُ ت ِرر] (ع ص) برنده. (از منتهی الارب). قطع کننده. (ناظم الاطباء).
متر. [م َ] (ع مص) سرگین انداختن. (آنندراج). سرگین انداختن و ریخ زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن رسن و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کشیدن. (تاج المصادر). کشیدن ریسمان و مانند آن را. (ناظم الاطباء)، متر الحبل و نحوه. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گائیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). جماع کردن با زن خود. (ناظم الاطباء)، متر المراءه؛ نکحها. (از ذیل اقرب الموارد). متر امرأته، جماع کرد با زن خود. (ناظم الاطباء). || انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج).
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واحد مقدار حرارت
فارسی به آلمانی
Kalorie [noun]
عربی به فارسی
متر , اندازه گیر , سنجنده , اندازه , وسیله اندازه گیری , مقیاس , میزان , کنتور , مصرف سنج , وزن شعر , نظم , سجع وقافیه , با متر اندازه گیری کردن , سنجیدن , اندازه گیری کردن , بصورت مسجع ومقفی در اوردن , شتاب , دستپاچگی , تسریع , بارش , ته نشینی
معادل ابجد
901