معنی کار کرده و کهنه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کار آزموده مجرب کار کشته: } ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان . {، جنگ دیده جنگ آزموده: } بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار . {، مستعمل کهنه.
کهنه کار
قدیمی، آزموده مجرب ماهر: اما زن و شوهر کهنه کار بزودی فهمیدند که باید در این میان نقش ظاهرا بیطرفانه ای بازی کنند.
کرده کار
کارآزموده و مجرب
لغت نامه دهخدا
کرده کار. [ک َ دَ / دِ] (ص مرکب) جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس). جلدکار. (انجمن آرا). || کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان). آزموده کار. کارکرده. (انجمن آرا). مجرب. آزموده. عامل:
جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر
عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر.
دقیقی.
ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک
به بد نمودن من کرده کار و آژیری.
دقیقی.
(یادداشت مؤلف). استاد. (انجمن آرا).
- نکرده کار، ناآزموده. نامجرب. (یادداشت مؤلف): نکرده کار را مبر به کار. (یادداشت مؤلف).
چسان کار بگشاید از روزگار
به ناکرده کاری فتاده ست کار.
ملاطغرا (از آنندراج).
کهنه کار
کهنه کار. [ک ُ ن َ / ن ِ] (ص مرکب) آزموده. کارآزموده. مجرب. مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت گربز. گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فارسی به عربی
قدیم
فارسی به آلمانی
Alt
فرهنگ عمید
معادل ابجد
536