معنی کار ماندگار

حل جدول

کار ماندگار

هنر


عشق ماندگار

آلبومی از حمیدرضا بیات


خاطره ماندگار

اثری از هانیه پورعلیخان

لغت نامه دهخدا

ماندگار

ماندگار. [دْ / دَ / دِ] (نف مرکب) کسی که در جایی اقامت (دایمی یا طولانی) کند. پایدار. بادوام. آنکه بماند. ماندنی. مقابل رفتنی. آنکه آهنگ ماندن کرده است، مهمانها ماندگار نیستند (برای شب یا روز نمی مانند). این نوکر ماندگار نیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گاه این کلمه را به فرزندی دهند که برادر و خواهران قبل از او در کودکی فوت کرده اند (برای تفأل به ادامه ٔ زندگی او). (فرهنگ فارسی معین).

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماندگار

ساکن، مقیم، پایدار، جاوید، مانا، ماندنی،
(متضاد) رفتنی

فارسی به انگلیسی

ماندگار

Abiding, Resident, Lasting, Permanent, Persistent


ماندگار کردن‌

Transplant


ماندگار شدن‌

Reside, Stay

فرهنگ فارسی هوشیار

ماندگار

پایدار، با دوام، ماندنی


ماندگار شدن

(مصدر) درجایی اقامت (دایمی یا طولانی) کردن: هنگام برگشتن در کرمانشاه خرجیش تمام و همانجا ماندگار شده بود.

فرهنگ معین

ماندگار

کسی که در جایی اقامت (دایم یا طولانی) کند، پایدار، ماندنی. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

ماندگار

ماندنی، پایدار، آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند،

فارسی به عربی

ماندگار

جوهری، دائم

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

ماندگار

دیرپا

معادل ابجد

کار ماندگار

537

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری