معنی کاردان

کاردان
معادل ابجد

کاردان در معادل ابجد

کاردان
  • 276
حل جدول

کاردان در حل جدول

  • باتجربه، کارآزموده
مترادف و متضاد زبان فارسی

کاردان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع،
    (متضاد) بی‌تجربه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

کاردان در فرهنگ معین

  • (ص فا.) خردمند، کارآزموده.
لغت نامه دهخدا

کاردان در لغت نامه دهخدا

  • کاردان. (نف مرکب) داننده ٔ کار. شناسنده. || هوشمند و عاقل و دانا و زیرک و قابل و هنرمند و حاذق و کارآزموده. (ناظم الاطباء). مطلع و خبیر. داننده ٔ کار و خبردار از کار. بصیر. صاحب معلومات. کافی. قُلَّب: بهرام ملک برگفت و کاردان به شهرها فرستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
    یکی مرد فرزانه ٔ کاردان
    بر آن مردم مرز بُد مرزبان.
    فردوسی.
    هم از فیلسوفان بسیاردان
    سخنگوی و از مردم کاردان.
    فردوسی.
    همی گفت با هر که بد کاردان
    بزرگان بیدار و بسیاردان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

کاردان در فرهنگ عمید

  • باتجربه، کارآزموده،
    دارای مدرک فوق‌دیپلم،
    [قدیمی] خدمتگزار،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

کاردان در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

کاردان در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

کاردان در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

کاردان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • شناسنده، داننده کار، هوشمند، عاقل، دانا، زیرک، قابل، هنرمند
واژه پیشنهادی

کاردان در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید