معنی کارا بودن
فرهنگ معین
(دَ) (مص ل.) آماده انجام کار بودن.
لغت نامه دهخدا
کارا. (اِخ) بحر منشعب از اقیانوس منجمد شمالی بین ساحل قاره ٔ آسیا و جزایر اطراف.
فارسی به انگلیسی
Competent, Effective, Efficient, Functional, Sedulous
ترکی به فارسی
سیاه 2- خشکی جغرافیا
آنا کارا
قارهء بزرگ
باهتی کارا
تیره بخت
گؤزؤ کارا
خیره چشم
کارا ایکلیمی
اقلیم قاره ای
کارا بورصا
بازارسیاه
کارا کیش
چلهء زمستان
گویش مازندرانی
گاو نری که یک نوبت برای شخم آموزش دیده باشد
مترادف و متضاد زبان فارسی
وجود داشتن، هستن،
(متضاد) عدم، نبودن، حاضر بودن،
(متضاد) غایب بودن، درحیات بودن، زنده بودن،
(متضاد) مردن، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، فرا رسیدن، شدن
معادل ابجد
284