معنی کابوس خانم
حل جدول
هوو
کابوس خانم ها
هوو
کابوس
نیدلان، بختک، توهمات، شبح، افکار وهم آلود
بختک
نیدلان
نِیدِلان
ترکی به فارسی
کابوس
فارسی به عربی
فرس، کابوس
لغت نامه دهخدا
کابوس. (اِخ) کبوجیه در قرون بعد کبوج، کبوز، کبوس و کابوس (قابوس) شده. (ایران باستان ج 1 ص 479). و رجوع به قابوس و کبوجیه شود.
کابوس. (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس. استنبه. باروک. بخت. بختک. بَرخَفج. بَرخَفَج.بینی گلی. (فرهنگ نظام). جاثوم. جثام. (منتهی الارب). خانق. (بحر الجواهر). خرخجیون. خرنجک. خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش این کلمه باشد). خفتک. خفتو. خفتوک. خفج. خفجا. خفرنج. خورخجیون. (برهان). دئثان. (منتهی الارب). درفنجک. دیونسبرک. (مهذب الاسماء) (دهار). سکاچه. ضاغوط. ضاغوطه. طیاف. فرنجک. فرانج. (برهان). کرنجو. (فرهنگ اسدی) (برهان). گوشاسب. نئدل (از ابن بری در تاج العروس). نیدل. نیدلان. یرخفج. (مصحف برخفج). علتی است که مردم اندر خواب پندارد که شخصی گران بر سینه ٔ او افتاده و او را میفشارد و نفس او تنگ شود و خواهد که بجنبد و آواز دهد، نه آواز تواندداد و نه تواند جنبید و بیم باشد که خفه شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). آنچه به شب مردم خفته را فراگیرد و او در آن حالت نتواند جنبش کرد و آن مقدمه ٔ صرع است. (منتهی الارب در: ک ب س). الکابوس، مایقع علی الانسان باللیل لایقدر معه ان یتحرک و هو مقدمه للصرع، و قال بعضهم لااحسبه عربیاً. ج، کوابیس. (اقرب الموارد). حالتی است که مرد خفته را فرومیگیرد و آن چنان باشد که آدمی شکل مهیب یا هنگامه آفتی در خواب دیده میترسد بنهجی که بدن همه گران معلوم میشود و خروش کردن به آواز درست هم نمی تواند، و اکثر بودن این حالت را، اطباءمقدمه ٔ صرع نوشته اند و این را ضاغوطه و نیدلان نیز نامند و به فارسی سکاچه گویند. از منتخب و لطایف و شروح نصاب (غیاث). || دیوی که مردم را در خواب فروگیرد. به اعتقاد عوام جنی است که بر روی آدم می افتد. (فرهنگ نظام). || شبح:
گه چو کابوسی نماید ماه را
گه نماید روضه قعر چاه را.
مولوی.
|| نوعی از آرامش. (از منتهی الارب). || (ص) احمق و ابله باشد. (اوبهی). ابله و نادان نیز نوشته اند. (غیاث).
عربی به فارسی
خفتک , کابوس , بختک , خواب ناراحت کننده و غم افزا
فرهنگ معین
[لا.] (اِ.) بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بختک، افکاروهمآلود، توهمات، شبح
فرهنگ عمید
حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد و شخص خیال میکند که چیزی سنگین بر سینهاش فشار میآورد و نمیتواند تکان بخورد، خفتک، خفتو، بختک، برخفج، خفج، خفجا، خفرنج، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنگ، فرهانج، کرنجو، سکاچه، خورخجیون،
خواب بد و وحشتآور،
فرهنگ واژههای فارسی سره
بختک
معادل ابجد
780