معنی چوبک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گیاهی دارای گل های مجتمع با برگ های خاردار و ریشه ضخیم. ریشه این گیاه را پس از خشک کردن می کوبند و نرم می کنند و در شستن لباس به کار می برند، چوب کوتاه و باریکی که بعضی از سازهای کوبه ای مانند طبل را با آن می نوازند، نام تخته و چو [خوانش: (بَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن میکوبند و در شستن پارچه و لباس به کار میبرند، چوبک اشنان، جوغان، بیخ، کنشتو، کنشتوک، غسلج،
[مصغرِ چوب] چوب کوچک،
چوب کوتاه و باریک که با آن طبل میزنند،
حل جدول
در قدیم کار پودر لباسشویی را می کرد
مترادف و متضاد زبان فارسی
چوب کوچک، اشنان، چوبه
فرهنگ فارسی هوشیار
چوب خرد و کوچک (اسم) چوب کوچک (مطلقا)، چوب کوتاه و باریک که بدان طبل نوازند، چوب و تخته ای که مهتر پاسبانان شبها بدست میگرفت و آن چوب را بر آن تخته میزد تا پاسبانان از صدای آن بیدار باشند، گیاهی از تیره قرنفلیان که دارای گلهای مجتمع به آرایش مرکب میباشد و برگهایش دارای خار است. ریشه آن ضخیم و لعابدار است و کوبیده آن نیز بنام ((چوبک)) بمصرف لباس شویی میرسد چوبه بیخ سطرونیون.
معادل ابجد
31