معادل ابجد
چهره در معادل ابجد
چهره
- 213
حل جدول
چهره در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
چهره در مترادف و متضاد زبان فارسی
- رخ، رخساره، رخسار، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، گونه، لقا، وجه، وجهه، شخصیت، سطح، رویه، نما، شکل. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
چهره در فرهنگ معین
- (چِ رِ) (اِ.) روی، صورت.
لغت نامه دهخدا
چهره در لغت نامه دهخدا
-
چهره. [چ ِ رَ / رِ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان). روی. (آنندراج). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ. روی. صورت. سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض. مُحَیّ̍ا. وجه. چهر. سیما. لقاء. طلعت. (یادداشت مؤلف):
آراسته گشته ست ز تو چهره ٔ خوبی
چون چهره ٔ دوشیزه بیکرنگ به گلنار.
خسروی.
پرستنده زین بیشتر با کلاه
بچهره به کردار تابنده ماه.
فردوسی.
بدیدند بر چهره ٔ شاه ماه
خروشی برآمد ز درگاه شاه. توضیح بیشتر ...
- چهره. [چ ُ / چ ِ رَ / رِ] (اِ) پسر ساده ٔ امرد. (برهان). غلام و پسر ساده. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نوکر. ملازم. وبه این معنی هندی است. (از برهان). ملازم امرد و نوکر. (ناظم الاطباء): خواجه نظام الملک در بیرون بارگاه سلطان ملکشاه چهره ٔ حسن (حسن صباح) را که اوراق مذکور در دست داشت گفت که این اوراق به من (خواجه نظام الملک) نمای تا ببینم که چگونه دفتری مرتب ساخته است و چهره را از التماس خواجه حیا مانع آمد دفتر به دستش داد و نظام الملک در آن اوراق نگریست و برتنقیح و تهذیب آن وقوع (وقوف) یافت و آن را بر زمین زد چنانکه از هم فروریخت و گفت مهملی چند در این دفتر نوشته شده است و چهره آن اوراق را بی ملاحظه ٔ ترتیب فراهم آورد. توضیح بیشتر ...
- چهره. [چ ِ رِ] (اِخ) دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرک-زی شهرستان شاهی. در 22500 گزی جنوب باختری شاهی کنار راه فرعی بابل به دانه کلا واقع است، 700 تن سکنه دارد، از رودخانه ٔ بابل آبیاری میشود. محصولش برنج، نیشکر، ابریشم، کتان و غلات است. شغل اهالی گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
چهره در فارسی به انگلیسی
- Aspect, Face, Complexion, Countenance, Faced _, Features, Look, Personality, Snoot, Visage. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
چهره در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
چهره در فارسی به عربی
نام های ایرانی
چهره در نام های ایرانی
- دخترانه، صورت
ترکی به فارسی
چهره در ترکی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
چهره در فرهنگ فارسی هوشیار
- (اسم) روی صورت.
فرهنگ پهلوی
چهره در فرهنگ پهلوی
- روی، رخ، صورت
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید