معنی چلپاسه

لغت نامه دهخدا

چلپاسه

چلپاسه. [چ َ س َ / س ِ] (اِ) نوعی از ضب است که سوسمار باشد و آن را وزغه نیز گویند و آن کوچکترین اجناس سوسمار است و بعضی گویند حربا عبارت از اوست و او عقرب را درست فرو می برد و گوشت او سم قاتل است، اگر در شراب افتد و بمیرد آن شراب هلاک کننده باشد. (برهان). معروف است و نام او تبدیلات دارد. (از انجمن آرا). جانوری شبیه به حربا که در سقف خانه ها باشد، به هندی چهپگلی گویند. (آنندراج) (غیاث). کرپاسو. کرپاسه. کرپاشه. کربایس. کربایش. مارمولک.کربس. کربش. کربسو. کربشو. کربسه. کربشه. کِلپَسَه. (در لهجه ٔ اهالی خراسان). مارپلاس. سوسمار کوچک زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به کرپاسه و کرپاسو و کربسو و کربشو و کربسه شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

چلپاسه

باشو، سوسمار کوچک، مارمولک، کلپاسه

فرهنگ معین

چلپاسه

(چَ س) (اِ.) مارمولک، کرپاس، کرپاشه، کرپاسو، و کرباسک نیز گویند

فرهنگ عمید

چلپاسه

سوسمار کوچک، مارمولک، کرباسه، کرباشه، کرباشو، کربش، کربشه، باشو، ماتورنگ. =سوسمار


غال

زمین پست و پردرخت،
سوراخ چلپاسه، خانۀ چلپاسه،


باشو

چلپاسه

گویش مازندرانی

چلپاسه

بافته ی تارهای بلند پوست درخت نم دار که از آن جهت آویزان...

فرهنگ فارسی هوشیار

چلپاسه

(اسم) مارمولک


کلموژ

(اسم) چلپاسه

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

چلپاسه

101

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری