معنی چرکآلود
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
پرچرک، چرکآلود، چرکین،
ریمناک
چرکناک، چرکین، چرکآلود،
موسخ
چرکین، ریمناک، چرکآلود،
پژوین
چرکین، شوخگن، چرکآلود، پلید، پژاگن،
لچر
آدم فرومایه و پست،
کثیف، چرکآلود،
چخین
چرکین، چرکآلود، ریمآلوده،
ویژگی زخمی که چرک داشته باشد،
ژفگن
چرکآلود، قیآلود،
ویژگی چشمی که در گوشۀ آن ژفک جمع شده باشد،
معادل ابجد
264