معنی چرند
فرهنگ عمید
سخن بیهوده و بیمعنی، یاوه،
* چرند بافتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] = * چرند گفتن* چرندوپرند: ‹چرندپرند› [عامیانه] سخن بیهوده و بیمعنی، یاوه،
* چرند گفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] سخن بیهوده و بیمعنی گفتن، یاوه گفتن،
لغت نامه دهخدا
چرند. [چ َ رَ] (ص، اِ) حرف پوچ و بی معنی، و گاهی با لفظ «پرند» بهمین معنی استعمال میشود. (فرهنگ نظام). سخن پوچ و بیهوده. هذیان. سخن مهمل و بی معنی. پرت و پلا. سخن یاوه. حرف مفت. چرت و پرت. چرند و پرند. رجوع به چرند و پرند و چرند گفتن شود. || حیوان چرنده و چارپا. (ناظم الاطباء).
حرف چرند
حرف چرند. [ح َ ف ِ چ َ رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حرف پوچ. حرف بی معنی. چرند و پرند. رجوع به چرند شود.
چرند گفتن
چرند گفتن. [چ َ رَ گ ُ ت َ] (مص مرکب) یاوه گفتن. چرند و پرند گفتن. پرت و پلا گفتن. حرف مفت زدن.هذیان گفتن. سخن بیهوده گفتن. چرت و پرت گفتن. رجوع به «چرند» و «چرندگوی » و «چرند و پرند گفتن » شود.
چرند و پرند
چرند و پرند. [چ َ رَ دُ پ َ رَ] (اِ مرکب، از اتباع) چرند. پرت و پلا. چرت و پرت. حرف مفت. هذیان. گفتار بیهده. سخن بیهوده و مهمل. رجوع به چرند شود.
حل جدول
سخن بی معنی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(چَ رَ) (ص.) بیهوده، یاوه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیربط، بیمعنی، بیهوده، پوچ، چرت، لاطائل، مزخرف، مهمل، نامربوط، یاوه
فارسی به عربی
سخیف، عاصف، فارغ، ماده
فارسی به آلمانی
Der, Unsinn, Windig, Getreidereich
معادل ابجد
257