معنی چرخنده

لغت نامه دهخدا

چرخنده

چرخنده. [چ َ خ َ دَ / دِ] (نف) چرخ زننده. دوار. گردان. گردنده. گردگردان. آنکه بدور خود یا بدور دیگری چرخد. رجوع به چرخ و چرخندگی شود.

فارسی به انگلیسی

چرخنده‌

Circular, Gyro-, Gyrator

حل جدول

چرخنده

فرفره


الهام چرخنده

بازیگر فیلم سوگند

از بازیگران سریال حانیه

از بازیگران فیلم عشق و جنون


فیلمی با بازی الهام چرخنده

دامنه های سفید، سوگند، شب یلدا، عروسی مهتاب

شب یلدا

شب یلدا، عروسی مهتاب، سوگند

فارسی به آلمانی

چرخنده

Sich windend, Wacklig

فرهنگ عمید

چرخنده

چرخ‌زننده، گردنده، کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد،

فرهنگ فارسی هوشیار

چرخنده

گردنده، گردان


چرخ چرخنده چرخیده

چرخاندن چرخانیدن) چرخ زدن چرخ خوردن دور خود یا چیزی گردیدن گرد گردیدن.

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

معادل ابجد

چرخنده

862

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری