معنی چراغ قوه

لغت نامه دهخدا

چراغ قوه

چراغ قوه. [چ َ / چ ِ ق ُوْ وَ / وِ] (اِ مرکب) چراغی که بوسیله ٔ قوه ٔ برق (باطری) روشن شود. چراغ دستی کوچکی که بوسیله ٔ باطریهای کوچک روشن شود. چراغ جیبی. چراغ دستی. رجوع به چراغ دستی شود.

فارسی به انگلیسی

چراغ‌ قوه‌

Flashlight, Torch

فارسی به ترکی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

چراغ قوه

چراغ دستی

کلمات بیگانه به فارسی

چراغ قوه

چراغ دستی


قوه

توان، نیرو

حل جدول

چراغ قوه

نوعی چراغ دستی قابل حمل که با باتری خشک کار می‌کند

نوعی چراغ دستی قابل حمل که با باتری خشک کار می کند


چراغ قوه پزشکی

رینوسکوپ

فارسی به ایتالیایی

فارسی به عربی

چراغ قوه

مصباح، مصباح کاشف


قوه

قوه

فارسی به آلمانی

چراغ قوه

Taschenlampe (f)

فرهنگ معین

قوه

نیرو، انرژی، قدرت، آمادگی ذهنی، استعداد، هر کدام از توانایی های ذهنی یا جسمی انسان، از نظر سیاسی هر یک از سه نهاد حکومتی: قوه مقننه، قضاییه و مجریه. [خوانش: (قُ وِّ) [ع. قوه] (ا ِ.)]

فرهنگ عمید

چراغ

وسیله‌ای برای تولید روشنایی، مانند پیه‌سوز، لامپا و چراغ برق،
* چراغ آسمان: [قدیمی، مجاز]
ماه،
آفتاب،
* چراغ آسمانی: [قدیمی، مجاز] = * چراغ آسمان
* چراغ الکتریک: [منسوخ] = چراغ‌برق* چراغ بادی: نوعی چراغ نفتی که در هوای آزاد روشن می‌کنند و از وزش باد خاموش نمی‌شود، فانوس،
* چراغ توری: نوعی چراغ نفتی تلمبه‌ای که با فشار هوا نفت به ‌طرف لولۀ بالایی میرسد و به جای فتیله توری نسوزی دارد که روشنایی را بیشتر و سفیدتر میکند و پرنورتر از سایر چراغ‌های نفتی است، چراغ‌زنبوری،
* چراغ خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] گدایی کردن،
* چراغ روز: [قدیمی، مجاز]
آفتاب،
چراغ کم‌نور و بی‌فروغ،
* چراغ سپهر: [قدیمی، مجاز] = * چراغ آسمان: که چون بامدادان چراغ سپهر / جمال جهان را برافروخت چهر (نظامی۵: ۷۸۵)،
* چراغ سحر: [قدیمی، مجاز]
آفتاب: نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک / در [او] شرار چراغ سحرگاهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۴)،
ستارۀ سحری، ستارۀ صبح: چشم شب از خواب چو بردوختند / چشم و چراغ سحر افروختند (نظامی۱: ۲۸)،
چراغی که تا به‌ هنگام سحر روشن است و با روشن شدن هوا خاموشش می‌کنند،
هرچیز ناپایدار،
* چراغ صبح: [قدیمی، مجاز] =* چراغ سحر* چراغ علاءالدین: نوعی چراغ یا بخاری نفتی،
* چراغ کردن: [قدیمی] روشن کردن چراغ،
* چراغ نشاندن: [قدیمی، مجاز] خاموش کردن چراغ.* چراغ نشستن: [قدیمی] خاموش شدن چراغ،
* چراغ نفتی: نوعی چراغ با مخزن نفت، لوله و سرپیچ،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قوه

توانمندی، توانایی، توان، رمق، زور، قابلیت، قدرت، نا، نیرو، یارا، باطری،

واژه پیشنهادی

قوه

باتری

معادل ابجد

چراغ قوه

1315

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری