معنی چانه زدن
لغت نامه دهخدا
چانه زدن. [ن َ / ن ِ زَ دَ] (مص مرکب) مُکاس. مُماکَسَه. تشویش کردن در بیع. سخن بیجا و زیاد گفتن در خریدو فروش. (ناظم الاطباء). اصرار مشتری در کم کردن بهای جنس. تقاضای خریدار کم کردن بهای متاعی را از فروشنده به اصرار. پرگوئی فروشنده با خریدار درباره ٔ قیمت جنس. تخفیف خواستن مشتری از بایع و زیاده خواهی بایع از مشتری. چانه زدن در معامله. پرگوئی در امر خریدو فروش. || زنخ زدن. پر گفتن. سخن گفتن نه بقصد نتیجه ای. ورّاجی کردن. ور زدن. شروور گفتن.
چانه ٔ بیجا زدن
چانه ٔ بیجا زدن. [ن َ / ن ِ ی ِ زَ دَ] (مص مرکب) سخن بیهوده گفتن. حرف مفت زدن. پرگوئی و پرچانگی کردن:
واعظاین سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟
چانه بندیست که پر چانه ٔ بیجا نزنی.
تأثیر (از آنندراج).
|| اصرار بیهوده کردن. ابرام بیفایده کردن.
فارسی به انگلیسی
Bargain, Dicker, Haggle, Spar
حل جدول
مِکاس
مترادف و متضاد زبان فارسی
تخفیفگرفتن، پرگویی کردن، پرچانگی کردن، چانهجنبانی کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت.
چک و چانه زدن
در اصطلاح مردم بازار چانه زدن و اصرار هر یک از طرف معامله در مراعات سود خویشتن است (مصدر) چانه زدن، سخن بیهوده گفتن وراجی کردن.
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
پرحرفی کردن، سخن بسیار گفتن برای پایین آوردن قیمت چیزی. [خوانش: (~. زَ دَ) (مص ل.)]
فارسی به عربی
صفقه، مساومه
فارسی به آلمانی
Feilschen, Feilschen, Feilschen [verb], Geschäft (n), Geschäft (n), Handel (m), Handel (m), Handeln, Handeln, Sonderangebot (n), Sonderangebot (n)
واژه پیشنهادی
لک لک
فرهنگ عمید
قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین، زنخ،
* چانه انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
* چانه جنباندن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
* چانه زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن،
حرف زدن زیاد در موقع خریدوفروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت،
گلولۀ خمیر بهاندازهای که یک نان از آن پخته شود، زواله،
* چانه گرفتن: (مصدر لازم) گلوله کردن خمیر بهاندازۀ یک نان،
معادل ابجد
120