معنی چالاکی

لغت نامه دهخدا

چالاکی

چالاکی. (حامص) چابکی و جلدی. (ناظم الاطباء). سرعت. (ناظم الاطباء). چستی. فرزی. تیزی و تندی:
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی.
حافظ.
دع التکاسل تغنم، فقد جری مثلی
که زاد راهروان چستی است و چالاکی.
حافظ.
|| نشاط و شوق. (ناظم الاطباء). طربناکی. شادمانی:
سال امسالین نوروز طربناکتر است
پارو پیرار همی دیدم اندوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت، با بوالحسنا.
منوچهری.
|| سرکشی. || بصیرت و آگاهی. || تیزفهمی و کیاست و هوشیاری. (ناظم الاطباء).


دست چالاکی

دست چالاکی. [دَ] (حامص مرکب) دست چالاک بودن. زبردستی. || دزدی. (ناظم الاطباء). و رجوع به دست چالاک شود.

فارسی به انگلیسی

چالاکی‌

Alacrity, Celerity, Dexterity, Prowess, Zap

مترادف و متضاد زبان فارسی

چالاکی

جلدی، چابکی، چستی، زرنگی، سبکی

حل جدول

چالاکی

زرنگی، چستی


چستی و چالاکی

جلدی، چابکی، تندی، زرنگی، سبکی


چابکی و چالاکی

جلدی

فرزی

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

pep

چالاکی


promptitude

چالاکی


vigilance

چالاکی


vivacity

چالاکی


agility

چالاکی


legerity

چالاکی

معادل ابجد

چالاکی

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری