معنی چاروادار
لغت نامه دهخدا
چاروادار. [چارْ] (نف مرکب) مکاری. مکری. آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی. قاطرچی. ستوربان. شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسیله ٔ آن ها مسافران را از محلی بمحلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکندو از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید.
- امثال:
وای بوقتی که چاروادار راهدار شود:
ریکاکه چاروادار نیه من ورا سرای نشمه.
هفتا قاطر قطار نیه من ورا سرای نشمه.
یتیم چاروادار
یتیم چاروادار. [ی َ چارْ] (اِ مرکب) شاگرد مکاری. شاگرد و نوکر چاروادار. شاگرد و وردست چاروادار. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ عمید
کسی که حیوانات بارکش را میراند یا با آنها باربری میکند، چهارپادار،
حل جدول
کسی که با اسب و قاطر مسافر و بار حمل میکند
کرایهدهنده ستور، ستوردار
کسی که با اسب و قاطر مسافر و بار حمل می کند، کرایه دهنده ستور، ستور دار
کرایهدهنده ستور- ستوردار
چاروادار
ستور دار
چاروادار
کسی که با اسب و قاطر مسافر و بار حمل میکند
چاروادار
کرایه دهنده چارپایان
چاروادار
مترادف و متضاد زبان فارسی
چهارپادار، مکاری
فرهنگ معین
(ص فا.) کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری کند.
فارسی به انگلیسی
Hostler, Muleteer
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد، بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد
ضرب المثل فارسی
از ضرب المثل های شیرین فارسی
معادل ابجد
416