معنی چاره

چاره
معادل ابجد

چاره در معادل ابجد

چاره
  • 209
حل جدول

چاره در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

چاره در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • درمان، علاج، مداوا، وید، راه‌حل، تدبیر، ترفند، حیله، زیرکی، مکر، تمهید، وسیله، گزیر،
    (متضاد) ناگزیر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

چاره در فرهنگ معین

  • گریز، درمان، تدبیر، مکر، حیله. [خوانش: (رِ) [په.] (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

چاره در لغت نامه دهخدا

  • چاره. [رَ / رِ] (اِ) علاج. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (انجمن آرا). معالجه. مداوا. درمان. دارو. دفع. رفع. عَندَد. وعی. (منتهی الارب):
    بیلفغده باید کنون چاره نیست
    بیلفنجم و چاره ٔ من یکی است.
    ابوشکور.
    گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
    گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام.
    منجیک (از لغت فرس اسدی ص 346).
    او سنگدل و من بمانده نالان
    چرویده و رفته ز دست چاره.
    منجیک.
    چون نمک خود تبه شود چه علاج
    چاره چه غرقه را ز رود برک. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

چاره در فرهنگ عمید

  • علاج، درمان،

    تدبیر، گزیر،

    [قدیمی] مکر، حیله،
فارسی به انگلیسی

چاره در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

چاره در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

چاره در فارسی به عربی

  • بدیل، بدیل موقه، علاج
ترکی به فارسی

چاره در ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

چاره در گویش مازندرانی

  • از دهستان گنج افروز بابل، از دهستان دابوی جنوبی آمل
فرهنگ فارسی هوشیار

چاره در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

چاره در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

چاره در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید