معنی چارباغ
لغت نامه دهخدا
چارباغ. (اِخ) از مزارع درب جوقای کاشان است. (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چارباغ. (اِخ) قریه ای است از قرای لواسان. (مرآت البلدان ج 4 ص 42).
چارباغ. (اِخ) اسم مزرعه ای است در دروازه دولت کاشان حوالی خیابان واز آب شاه مشروب میشود. (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چارباغ. (اِخ) قریه ای است از قرای هرات در هشت فرسخی این شهر واقع و مابین شمال و مشرق هرات میباشد. (مرآت البلدان ج 4 ص 42).
چارباغ. (اِخ) دهکده ای است در سر ولایت نیشابور. آب آن از چشمه و قنات، هوایش گرم سکنه ٔ آن بیست و دو خانوار است. (مرآت البلدان ج 4 ص 41).
چارباغ. (اِخ) و در حضرت دهلی نام باغی بنا کرده ٔ نواب جمله الملک اعتمادالدوله بهادر دستور الاعظم هندوستان. (آنندراج). نام باغی در حوالی دهلی. (ناظم الاطباء):
نسیم آسا به گرد سر بگردم چارباغش را
بهر باغی که بنشیند دل من آشیان سازم.
صائب (از آنندراج).
چارباغ. (اِخ) قریه ای است از قرای اردستان و مسافت و فاصله ٔ آن تا قصبه ٔ اردستان چهار فرسخ است. حاصل این قریه جو و گندم و روناس میباشد. زراعت آن از آب قنات مشروب میشود و تقریباًبیست خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 41).
چارباغ. (اِخ) قریه ای است از توابع بلوک درب قاضی شهر نیشابور در پنج فرسخی بلده در میان دره واقع، زراعت آن از آب رودخانه خوسفرود مشروب میشود. هوای این قریه در زمستان و تابستان معتدل سکنه ٔ آن از متفرقه و بومی چهار خانوار. (مرآت البلدان 4ص 42).
چارباغ. (اِ مرکب) باغهای چهارگانه در کنار هم که با خیابانها از هم جدا شوند یا در پیرامون عمارتی باشند. || دو رشته خیابان موازی یکدیگر که در دو طرف دارای درختکاری بوده و در وسط بوسیله ٔ یک رشته پیاده رو یا گردشگاه از هم جدا باشند. || کوشک و قصر. (ناظم الاطباء). || از الحان موسیقی. آهنگ مخصوصی در یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران. و رجوع به «آهنگ » در همین لغت نامه شود.
چارباغ هرات
چارباغ هرات. [غ ِ هََ] (اِخ) این چارباغ غالباً منزلگاه سلاطین بوده. (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چارباغ ابراهیم ...
چارباغ ابراهیم سلطان. [غ ِ اِ س ُ] (اِخ) از بناهای ابراهیم سلطان گورکانی است در حوالی بلخ در بیرون شهر. (مرآت البلدان ج 4 ص 34).
فارسی به انگلیسی
Boulevard
حل جدول
گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کوه پایه ی گرگان
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) چهار پاره چار پاره چالپاره.
معادل ابجد
1207