معنی پیکره
لغت نامه دهخدا
پیکره. [پ َ / پ ِ ک َ رَ / رِ] (اِ) زمینه. شالده. اساس: از پیکره ٔ کار معلوم است که... || ترتیب. نسق. || مقابل بوم. زمینه. || عکس. تصویر. نقش.
فارسی به انگلیسی
Figure, Image, Sculpture, Statue
تعبیر خواب
دیدن پیکره، بیانگر جدایی از دوستان است. - آنلی بیتون
مترادف و متضاد زبان فارسی
تندیس، مجسمه، بدنه، اساس، زمینه، شالوده، ترتیب، نسق، نظم
فارسی به عربی
تمثال
فرهنگ معین
تصویر، نقش، مجسمه، تندیس. [خوانش: (پِ کَ رِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
پیکر،
تصویر صورت،
مجسمه، تندیس،
حل جدول
مجسمه
تندیس، پیکره
مجسمه
تندیس ، پیکره
مجسمه
پیکره های بالدار
تندیسی از لین چدویک هنرمند انگلیسی
مجسمه و پیکره
تندیس
دو پیکره ناشناس
تابلویی از مارکس ارنست
فرهنگ فارسی هوشیار
عکس، تصویر، زمینه، اساس
فارسی به آلمانی
Statue (f)
واژه پیشنهادی
مانکن
معادل ابجد
237