معنی پیمودن

پیمودن
معادل ابجد

پیمودن در معادل ابجد

پیمودن
  • 112
حل جدول

پیمودن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پیمودن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • درنوردیدن، طی کردن، آشامیدن، نوشیدن، اندازه‌گرفتن، اندازه‌گیری، مساحت‌سنجی، مساحی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

پیمودن در فرهنگ معین

  • اندازه گرفتن، مساحت کردن، طی کرده راه. [خوانش: (پِ دَ) (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

پیمودن در لغت نامه دهخدا

  • پیمودن. [پ َ / پ ِدَ] (مص) مطلق اندازه گرفتن. (فرهنگ نظام). || به ذرع چیزی بکسی دادن. ذرع کردن. گز کردن. اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره:
    بفرسنگ صد بود بالای اوی
    نشایست پیمود پهنای اوی.
    فردوسی.
    نپیمود کس خاک کاخش به پی
    ز لشکر هرآنکس که شد سوی ری.
    فردوسی.
    بود مهر زنان همچون دم خر
    نگردد آن ز پیمودن فزون تر.
    فخرالدین اسعد (ویس ورامین).
    ای شاه بپیمود زمین را و فلک را
    جاه تو و قدر تو به بالا و به پهنا.
    مسعودسعد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

پیمودن در فرهنگ عمید

  • پیمانه‌ کردن،
    درنوردیدن، طی مسافت کردن،
    اندازه‌ گرفتن، مساحت کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

پیمودن در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

پیمودن در فارسی به عربی

  • جناح، سرعه، مسح، اِجتیازٌ
فرهنگ فارسی هوشیار

پیمودن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ذرع کردن، اندازه گرفتن با گز و ذراع، راه رفتن
فارسی به ایتالیایی

پیمودن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

پیمودن در فارسی به آلمانی

  • Schritt [noun], Flügel (m), Gruppe (f)
واژه پیشنهادی

پیمودن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید