معادل ابجد
پیشین در معادل ابجد
پیشین
- 372
حل جدول
پیشین در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشین در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
دیرینه، سابق، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم، ظهر، نیمروز،
(متضاد) تازه، پسین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
پیشین در فرهنگ معین
- (ص نسب. ) گذشته، قبلی، کسی که در سال های گذشته می زیسته، جمع پیشینیان، (ق. ) پیشتر، جلوتر، اول، نخست، نیمروز، ظهر. [خوانش: (ص مر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
پیشین در لغت نامه دهخدا
-
پیشین. (اِخ) (دریای...) در زابلستان بود. (مزدیسنا ص 421).
- پیشین. (اِخ) (دشت. ) دشت بسیار وسیعی است در کاولستان که پهنای آن متجاوز از پنجاه هزار گز و درازی آن هشتاد هزار گز و دارای چراگاههای مرغوب است. قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی آن میگذرد بنام این دشت خوانده میشود و در بلوچستان بدریاچه (یا باطلاق) آب ایستاد میریزد. || نام قسمتی از رود لورا که از طرف جنوب غربی دشت پیشین میگذرد. (مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 419). توضیح بیشتر ...
- پیشین. (اِخ) مرکز دهستان پیشین بخش راسک شهرستان سراوان. واقع در42 هزارگزی جنوب خاوری راسک کنار مرز پاکستان. جلگه. گرمسیر، مالاریائی، دارای 4567 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا فرعی است. گمرک و پاسگاه ژاندارمری دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). توضیح بیشتر ...
- پیشین. (اِخ) پشنگ. نام قصبه ای کنار نهر سرخ آب. واقع در 166 هزارگزی جنوب شرقی قندهار و 55 هزارگزی شمال غربی کته به افغانستان، و مرکز ایالتی بهمین نام. || نام ایالتی در افغانستان محدود از جنوب به بلوچستان و از سه جانب دیگر به دیگر نواحی افغانستان دارای 9323 هزار گز مربع مساحت. (ازقاموس الاعلام ترکی). این ناحیه امروز جزء افغانستان است. توضیح بیشتر ...
-
پیشین. (ص نسبی) منسوب به پیش. سابق. قبلی. اقدم. مقدم. سالف. سلف. قدیم. متقدم. گذشته: و چنین گویند که بشریعت توریه اندر و بدان شریعتهای پیشین، نماز دیگر فریضه تر بودی و گرامی تر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
ز شاهان پیشین همی بگذرد
نفس داستان را به بد نشمرد.
فردوسی.
چنین بود تا بودکار جهان
بزرگان پیشین و شاهنشهان.
فردوسی.
برآیین شاهان پیشین بدیم
نه بیکار و بر دیگر آیین بدیم.
فردوسی.
بر آیین شاهان پیشین رویم
همان از پس فره و دین رویم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
پیشین در فرهنگ عمید
-
سابق، گذشته، قبلی: آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کآن سابقهٴ پیشین تا روز پسین باشد (حافظ: ۳۳۰)،
پیشی، جلویی،
(اسم) ظهر، نیمروز،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
پیشین در فارسی به انگلیسی
- Bygone, Early, Erstwhile, Ex-, Foregone, Forward, Head, Last, Late, Old, Old-Time, Onetime, Past, Preceding, Previous, Prior, Pristine, Proto-, Quondam, Re-, Whilom, Yester. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
پیشین در فارسی به عربی
- اسبقیه، اول
فرهنگ فارسی هوشیار
پیشین در فرهنگ فارسی هوشیار
- سابق، اقدم، سلف، قدیم، گذشته، متقدم، قبلی
فارسی به ایتالیایی
پیشین در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید