معنی پیشه

پیشه
معادل ابجد

پیشه در معادل ابجد

پیشه
  • 317
حل جدول

پیشه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

پیشه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • حرفه، شغل، صناعت، صنف، عمل، کار، کسب، مشغله، مکسب، منصب
فرهنگ معین

پیشه در فرهنگ معین

  • کار، حرفه، عادت، خوی. [خوانش: (ش ِ) (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

پیشه در لغت نامه دهخدا

  • پیشه. [ش َ / ش ِ] (اِ) صنعت. (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی) (منتهی الارب). هنر. صنع. طرقه. صناعت. (منتهی الارب). حرفه. (دهار). کسب. (برهان). حرفت:
    چهارم که خوانند اهنوخوشی
    همان دست ورزان با سرکشی
    کجا کارشان همگنان پیشه بود
    روانشان همیشه پراندیشه بود.
    فردوسی.
    ترا پیشه دام است بر آبگیر
    نه مرد سنانی نه کوپال و تیر.
    فردوسی.
    از آن پیشه هرکس که بد نامجوی
    بسوی فریدون نهادند روی.
    فردوسی.
    نیا کفشگر بود، او کفشگر
    از آن پیشه برتر نیامد گهر. توضیح بیشتر ...
  • پیشه. [ش ِ] (فرانسوی، اِ) نوعی صراحی شراب باشد.

  • پیشه. [ش َ / ش ِ] (اِ) رسنی باشد که آنرا از لیف خرما تابند. (برهان). || قسمی از نی که شبانان نوازند و آنرا توتک خوانند. (برهان). و ظاهراً درین معنی مصحف نیشه، نی چه است. یَراع. (السامی):
    با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه
    با ساز باربد چه کنی پیشه ٔ شبان.
    خاقانی (از جهانگیری).
    زآن نی که از آن پیشه کنی ناید جلاب.
    خاقانی (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

پیشه در فرهنگ عمید

  • هر کاری که کسی برای امرار معاش در پیش بگیرد، شغل، حرفه، کار، هنر: زراعت‌پیشه،
    عادت و خوی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزپیشه، بدپیشه، بیدادپیشه، جفاپیشه، خردپیشه، ستم‌پیشه، عاشق‌پیشه، عیارپیشه، کرم‌پیشه، گداپیشه، هنرپیشه،
    * پیشه ساختن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پیشه کردن
    * پیشه کردن: (مصدر متعدی)
    پیشه کردن، پیشه ساختن،
    کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن،
    * پیشه گرفتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = * پیشه کردن: هر آن‌کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی‌فروغ (فردوسی: ۷/۴۵۴)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

پیشه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

پیشه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

پیشه در فارسی به عربی

  • تجاره، حرفه، لغز، مسعی، مهنه
تعبیر خواب

پیشه در تعبیر خواب

  • اگر بیند پیشه خود را رها کرد و به پیشه از آن بهتر مشغول شد، دلیل که کارش و حالش بهتر شود و در کسب و کار وی نیکی پدید آید. اگر دید که پیشه های گوناگون همی کرد، اگر آن پیشه ها نیکو است، دلیل بر خیر و نیکوئی کار کند. اگر بد است، دلیل بر شر و بدی است. اگر دید بعضی از پیشه ها بد است و بعضی نیک، هر کدام قوی تر است حکم بدان کنند. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

پیشه در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

پیشه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • حرفه، کسب، هنر، صنع، صنعت
فارسی به آلمانی

پیشه در فارسی به آلمانی

  • Geschäft (n), Gewerbe (f), Handel (m), Handeln, Markt (m)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید