معنی پیس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) نوعی بیماری پوستی که بر روی پوست لکه های سفید پیدا می شود، (ص.) ابرص، پیسه. [خوانش: (پِ زِ یا زَ) (اِ.) = پیزی: ]
(یِ) [فر.] (اِ.) نمایشنامه.
فرهنگ عمید
کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکههای سفید باشد: چه قدر آوَرَد بندۀ حوردیس / که زیر قبا دارد اندام پیس (سعدی۱: ۱۴۲)،
نمایشنامه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابرص، پیسه
ترکی به فارسی
گویش مازندرانی
جلو، تکه ای از مغز چوب یا چوب پنبه که برای آتش افروختن به...
اتمام به زبان کودکانه
چروک و چین لباس و پیشانی، بیماری برص و لک های روی پوست
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید میباشد
معادل ابجد
72