معنی پیروی از سنت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پیروی. [پ َ / پ ِ رَ / رُ وی] (حامص) متابعت. اقتداء. اسوه. تأسی. تبعیت. پس روی. اقتفاء. اتباع. ظلف: آنچه شرط شده بر من [مسعود] در این بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). پس بجای آورد امیرالمؤمنین همه ٔ آنچه از این قبیل بود و پیروی کرد آنها را. (تاریخ بیهقی ص 308). مستقیم بردن خود را بر ستوده تر روشها در طاعت او و نیکوتر طورهادر پیروی او. (تاریخ بیهقی ص 314). پیروی کنم و سرنزنم و اخلاص ورزم و شک نیاورم. (تاریخ بیهقی ص 317).
ز شرع خود نبوت را نوی داد
خرد را در پناهش پیروی داد.
نظامی.
سخن زین نمط هرچه دارد نوی
بدین شیوه ٔ نو کند پیروی.
نظامی.
حذر از پیروی نفس که در راه خدا
مردم افکن تر ازین غول بیابانی نیست.
سعدی.
هشدار تا نیفکندت پیروی نفس
در ورطه ای که سود ندارد شناوری.
سعدی.
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم.
حافظ.
پیروی. [] (اِخ) یکی از شعرای ایران و این بیت از اوست:
ز سوز آتش سودای عشق او پس از مردن
ز خاکم گر گیاهی سر برآرد دود ازو خیزد.
(از قاموس الاعلام ترکی).
پیروی. [] (اِخ) (مصطفی چلبی) از شعرای عثمانیست، اهل تکفورطاغ و از قالیونچی ها. بسال 1150 هَ. ق. درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی).
پیروی. [] (اِخ) یکی از شعرای ایران و از اهالی ساوه بوده و بساوجی معروف شده. این بیت از اوست:
بنومیدی گذشت این عید بی رخسار زیبایش
نبوسیدیم دستش را نیفتادیم درپایش.
(از قاموس الاعلام ترکی).
سنت
سنت. [س ِ] (اِ) یک قسمت از صد قسمت واحد پول امریکا، و صد سنت برابر یک دلار است.
سنت. [] (اِ) اسم هندی زنجبیل است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
سنت. [س َ ن ِ] (ع ص) مرد کم خیر. ج، سنتون. (آنندراج) (منتهی الارب). || سال قحط. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء).
سنت. [س ُن ْ ن َ] (ع اِ) راه و روش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). طریقه. قانون. روش. (منتهی الارب). آیین. رسم. نهاد. ج، سنن: غزوی کنیم بر جانب هندوستان دور دست تر تا سنت پدران تازه کرده باشیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 284). و سنتی از عدل میان ملوک نهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91). سنت پدر یمین الدوله و الدین در این باب نگاه باید داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 377).
ره راست آنرا شناس از جهان
که بر سنت احمد مصطفی است.
ناصرخسرو.
سنت حجت خراسان گیر
کار کوته مکن درازآهنگ.
ناصرخسرو.
گر ترا یاران زهاد و بزرگانند
چون تو بر سیرت و بر سنت دیوانی.
ناصرخسرو.
و میخواهد تا بیمارپرستی در میان امت تو سنتی گردد. (قصص الانبیاء).
بدو سنت شده روشن بدو ملت شده تازه
بدو دولت شده عالی بدو ملکت شده والا.
مسعودسعد.
چو من بسنت در طاعت تو دارم تن
فضایل تو بمن بر فریضه کرد ثنا.
مسعودسعد.
کآنکه رست از رسم و آئین گوید او را سنتش
کای قفس بشکسته اینک شاخ طوبی مرحبا.
سنائی.
شکستن سپه و دستگیر کردن خصم
نهاد و رسم و ره و سنت و شعار تو باد.
سوزنی.
سنت شاعرنوازی پادشاه دین نهاد
ای همه شاهان دنیا مر غلامش را غلام.
سوزنی.
سنت عشاق چیست برگ عدم ساختن
گوهر دل را ز تف مجمر غم ساختن.
خاقانی.
خوانچه کن سنت مغان می را
وز بلورین رکاب می بگسار.
خاقانی.
بر این لازم آمد بموجب شریعت و فتوت و سنت مروت بدفع آن کوشیدن. (سندبادنامه ص 323).
تا با تو بسنت نظامی
سلطان جهان کند غلامی.
نظامی.
هرکه بنهد سنت بد ای فتی
تا درافتد بعد او خلق از عمی.
مولوی.
هرکه او بنهاد ناخوش سنتی
سوی او نفرین رود هر ساعتی.
مولوی.
نیکوان رفتند و سنتها بماند
وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند.
مولوی.
این است جزای سنت نیک
ور عادت بد نهی تو دانی.
سعدی.
|| احکام و امر و نهی خدای تعالی. (آنندراج) (منتهی الارب). فرض. فریضه. واجب. لازم. احکام دین. راه دین. شریعت:
فرض ورزید و سنت آموزید
عذر ناکردن از کسل منهید.
خاقانی.
|| فرموده ٔ رسول (ص) و کرده ٔ او. فرموده ٔ رسول و کرده ٔ او بطریق جواز، ضد بدعت. ج، سنن. سنت سه گونه است: قول، فعل و اقرار. قول، هرچه از گفته ٔ پیغامبر صلوات اﷲ علیه روایت شده است. فعل، آنچه از کردار آن حضرت روایت شده است. اقرار، آنچه روایت شده که اعمالی را قوم کرده اند و رسول صلوات اﷲ علیه بر آنان نگرفته و انکار نفرموده است. (مفاتیح). رجوع به سنه شود. (اصطلاح فقه) آنچه پیغمبر و صحابه برآن عمل کرده باشند و امری که حضرت پیغمبر صلوات اﷲ علیه آنرا همیشه کرده باشند، مگر در عمر یک دو بار بقصد ترک هم کرده باشند. (آنندراج). (اصطلاح فقه) آنچه آن حضرت و ائمه هدی صلوات اﷲ علیهم بر آن عمل کرده باشند، مگر در عمر خود یک دو بار بقصد ترک هم کرده باشد. (ناظم الاطباء). (اصطلاح فقه) آنچه پیغمبر و صحابه بر آن عمل کرده باشند و امری که پیغمبر (ص) آنرا همیشه کرده باشند، مگر در عمر خود یک دو بار بقصد ترک هم کرده باشند. (غیاث اللغات). عبارت است از آنچه از رسول اﷲ (ص) صادر شده باشد از افعال و اقوال بیواسطه ٔ وحی. آنچه در حضرت او واقع شده باشد و او مقرر داشته و نهی نفرموده. (از نفایس الفنون).
- اهل سنت، مقابل شیعه. چاریاری. اهل جماعت:
گوید درست گردید کاین رافضی است بی شک
زیرا که اهل سنت نکند نماز چندین.
ناصرخسرو.
تو بر آن عطسه هم بخوان الحمد
کاهل سنت چنینت فرماید.
خاقانی.
استاد ابوبکر محمشاد که شیخ اهل سنت بود... در این باب موافقت رای سلطان نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 399). از عقاید اهل سنت و مذاهب اصحاب بدعت مستکشف و متفحص... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- علمای سنت و جماعت، علمای عامه.
- مذهب سنت و جماعت، صاحب بیان الادیان گوید: مذهب سنت و جماعت بدو فرقه شوند: اصحاب حدیث و اصحاب رأی.
|| (اصطلاح علم حدیث). رجوع به حدیث و قسم اول نفایس الفنون ص 128 شود. || دستور. قانون گزاری. سنه اﷲ التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه اﷲ تبدیلا. (قرآن 23/48). || مستحب. مقابل فریضه: [یعقوب لیث] اندر شبانه روز صد و هفتاد رکعت نماز زیادت کردی از فرض و سنت. (تاریخ سیستان). سلام سنت است و جواب آن واجب. (جامع التمثیل). شیخ رضا داد، بحکم آنکه اجابت دعوت سنت است. (گلستان چ یوسفی ص 126).
|| ختنه. (ناظم الاطباء): طوی عظیم ترتیب یافته و سنت شاهزاده در آن ایام بفعل آمده. (تاریخ شاهی ص 313). || خوی. طبیعت. عادت. (آنندراج) (منتهی الارب). عادت. خوی. (ناظم الاطباء). سیرت. نهاد:
بر این نهاد نبوده ست حال و سنت کس
جهانیان همه زین آگهند پیر و جوان.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 254).
که نگردد سنت ما از رشد
نیک نیکی را بود بد راست بد.
مولوی.
|| خرمایی است بمدینه. (آنندراج). خرمایی است. (منتهی الارب). نوعی است از خرما در مدینه. (مهذب الاسماء). || عذاب. (آنندراج) (منتهی الارب). || روی. رخساره. (آنندراج). روی. رخساره. (منتهی الارب). صورت. روی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || دائره روی. || پیشانی و هر دو جانب پیشانی. (آنندراج) (منتهی الارب).
فرهنگ عمید
از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن،
متابعت: حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردمافکنتر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶)،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اطاعت، اقتدا، اقتفا، انقیاد، تاسی، تبعیت، تقلید، تمکین، دنبالهروی، طاعت، فرمانبرداری، متابعت، متاسی، مطاوعت، هواخواهی،
(متضاد) سرپیچی، تخلف
فارسی به عربی
اتل، تقلید، متابعه
فارسی به آلمانی
Befolgen, Folgen, Nachgehen, Nachkommen
عربی به فارسی
درصد , یک صدم , سنت که معادل یک صدم دلا ر امریکایی است , سال , سنه , سال نجومی
معادل ابجد
746