معنی پیروی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(پَ یا پِ رَ) (حامص.) پس روی، متابعت.
فرهنگ عمید
از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن،
متابعت: حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردمافکنتر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اطاعت، اقتدا، اقتفا، انقیاد، تاسی، تبعیت، تقلید، تمکین، دنبالهروی، طاعت، فرمانبرداری، متابعت، متاسی، مطاوعت، هواخواهی،
(متضاد) سرپیچی، تخلف
فارسی به انگلیسی
Adherence, Abidance, Allegiance, Dependence, Keeping, Observance
فارسی به عربی
اتل، تقلید، متابعه
فرهنگ فارسی هوشیار
تاسی، تبعیت، اقتداء، متابعت، پس روی، اسوه
فارسی به آلمانی
Befolgen, Folgen, Nachgehen, Nachkommen
معادل ابجد
228