معنی پیرا بالینی

حل جدول

پیرا بالینی

مربوط به ناهنجاری های نهفته در ورای تظاهرات بالینی که معمولاً ازطریق بررسی های آزمایشگاهی کشف می شود


بالینی

از گرایش‌های روانشناسی

نوعی پزشکی

از گرایش های روانشناسی

لغت نامه دهخدا

بالینی

بالینی. (ص نسبی) کلینیک. پیشتر این کلمه را سریری میگفتند. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان).
- استادکرسی بالینی، مدرس و استاد مسائل مربوط به امراض بالینی در دانشکده ٔ پزشکی.


پیرا

پیرا. [پیرْ را] (اِخ) نام دختر اپی میته و پاندور، زن دکالیون. رجوع به دکالیون شود.

پیرا. [پیرْ را] (اِخ) نام موضعی در جزیره ٔ لس بس از توابع یونان. مم نن سردار داریوش سوم این موضع را تسخیر کرده. (ایران باستان ج 2 ص 1281).

پیرا. (نف مرخم) صفت فاعلی دائمی از پیراستن. مخفف پیراینده. پیراینده. که پیراید. یعنی کم کننده از چیزی برای زینت. (غیاث). صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطه ٔ خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را بسترد و باغبان که شاخهای زیادتی را ببرد، برخلاف مشاط که چیزی بیفزاید و آن را آراستن گویند چنانکه شبی ایاز در حالت مستی به امر سلطان محمود زلف خود ببریدعلی الصباح سلطان بخود آمد و بس دلتنگ شد حکیم عنصری به این رباعی سلطان را بر سر عیش آورد:
کی عیب سر زلف بت از کاستن است
چه جای بغم نشستن و خاستن است
روز طرب و نشاط و می خواستن است
کاراستن سرو ز پیراستن است.
و این دو را پیرایه و آرایش نیز گویند و هر دو بمعنی امر نیز آید یعنی بپیرا یا بیارای. (آنندراج):
برده رضوان بهشت از پی پیوندگری
از تو آن فضله که انداخته بستان پیرا.
انوری.
که تا روشنک را چو روشن چراغ
بیارند با باغ پیرای باغ.
نظامی.
منم سرو پیرای باغ سخن
بخدمت کمر بسته چون سرو بن.
نظامی.
این کلمه را ترکیباتی است چون:
آذرپیرا. بستان پیرا. پوست پیرا. پوستین پیرا. چمن پیرا. سروپیرا. کارپیرا ناخن پیرا:
آتش بسته گشاید همه کار
کارپیرای تو زر بایستی.
خاقانی (دیوان ص 879).
|| برنده. (شرفنامه ٔ منیری). || (فعل امر) امر از پیراستن. (برهان). بپیرای. (آنندراج). || (ن مف مرخم) ساخته و پرداخته. (آنندراج). || (اِمص) ساختن و پرداختن و منقح کردن و چیزی را از عیب خالی نمودن. (برهان).


بوستان پیرا

بوستان پیرا. (نف مرکب) بوستان پیرای. باغبان. (آنندراج). بستان پیرا. بوستان بان. (فرهنگ فارسی معین):
اگر از دورباش بوستان پیرا نیندیشد
سر از یک طوق با قمری کند سرو روان بیرون.
صائب.
بسعی بوستان پیرا چه حاجت باغ مینو را.
یغما (از ضیاءاللغه).
رجوع به بستان پیرا و بستان پیرای شود.


بالینی تبریزی

بالینی تبریزی. [ی ِ ت َ] (اِخ) ظاهراً از عرفای تبریز بوده است. حمداﷲ مستوفی گوید: «درآنجا [تبریز] مقابر به چند موضع متفرق است چون سرخاب و چرنداب و کجیل و شام و ولیان کو و سیاران و غیر ذلک و در این مقابر مزارات متبرکه بسیار است مثل فقیه زاهد و امام جعده و ابراهیم گواهان و بابافرج و باباحسن خواجه ضیاءالدین و کمالینی و بالینی تبریزی و حسن بلغاری و...». (از نزهه القلوب چ لیدن ص 78).

فرهنگ عمید

بالینی

ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می‌پردازد: روان‌شناسی بالینی،

فرهنگ معین

بالینی

منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی. [خوانش: (ص نسب.) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

بالینی

کلینیکی

فرهنگ فارسی هوشیار

بالینی

چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن


پس پیرا

(پس پیرا سال) سه سال پیش دو سال پیش از پار سال پیش از پیرا.

معادل ابجد

پیرا بالینی

316

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری