معنی پیا

لغت نامه دهخدا

پیا

پیا. (اِخ) (فلیکس) نویسنده ٔ درام و سیاستمدار فرانسوی. مولد ویرزُن (1810- 1889 م.).

پیا. (ص) در لهجه ٔ لری: مرد کامل و رسیده و مجازاً بمعنی باارج و ارزنده. || در تداول عامه، متمول. صاحب اعتبار. صاحب مکانت و منزلت. صاحب مقام و مرتبت: برای خود پیائی شد. برای خودش پیائی است.


دنگ پیا

دنگ پیا. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان دابو از بخش مرکزی شهرستان آمل با 379 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود هراز. راه آن مالرو است و از دو محل به نام پیش محله و بالامحله تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


کارلس اول

کارلس اول. [ل ُ س ِ اَوْ وَ] (اِخ) فرزند لوئی اول پادشاه «پرتقال » و «ماری پیا» متولد در لیسبن (لشبونه) در سال 1863 م. وی به سال 1889بپادشاهی پرتقال رسید و به سال 1908 مقتول گردید.


پول سیاه

پول سیاه. [ل ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) پول خرد. پشیز. مس مسکوک که بهندی پیا گویند. (غیاث). پول از غیر سیم و زر.
- به یک پول سیاه نیرزیدن، سخت بی ارزش بودن. رجوع به پول شود.

حل جدول

پیا

مردکامل

مرد کامل


مردکامل

پیا


مرد کامل

پیا


توانا و قدرتمند

پیا، مقتدر

فرهنگ معین

پیا

مرد کامل، باارج، ارزنده، متمول، صاحب اعتبار. [خوانش: (ص. اِ.)]

گویش مازندرانی

پیا

پشت سر پی


پیا کلا

از محله های قدیمی شهرستان بابل

فرهنگ فارسی هوشیار

پیا

(صفت اسم) مرد کامل، با ارج ارزنده، متمول صاحب اعتبار: برای خود پیاپی شد.


پی ریز گفتن

پیا پی گفتن

معادل ابجد

پیا

13

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری