معنی پوشنگ

لغت نامه دهخدا

پوشنگ

پوشنگ. [ش َ] (اِ) پوشک. گربه. (برهان). رجوع به پوشک شود.

پوشنگ. [ش َ] (اِخ) بوشنج. فوشنگ. فوشنج. بوشنجه. بوشنگ. یاقوت میگوید شهرکی است میان آن و هرات ده فرسنگ در دره ٔ کوهی پر درخت و پرمیوه و بیشتر خیرات شهر هرات از آنجا آرند و ازاین شهر عده ٔ بسیاری از اهل علم برخاسته اند. (معجم البلدان): سلطان فرمود نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس. (تاریخ بیهقی ص 44). قریه ای است میان قندهار و مولتان. (برهان). رجوع به فوشنج شود.


بوسنج

بوسنج. [س َ] (اِخ) معرب پوشنگ. رجوع به پوشنگ شود.


اسفندیار

اسفندیار. [اِ ف َ] (اِخ) ابن موثق. از مردم بوسنج (پوشنگ) هرات. (تاج العروس).


فوشنج

فوشنج.[ش َ] (اِخ) فوشنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). قریه ای است نزدیک هرات و معرب پوشنگ است. (از برهان). شهرکی است در ده فرسخی هرات، باصفا و پردرخت و دارای انواع میوه است. (از معجم البلدان). رجوع به پوشنگ شود.


پوشنجه

پوشنجه. [ش َ ج َ / ج ِ] (ص نسبی) منسوب به پوشنج (پوشنگ). بوشنجه:
نوشم قدح نبید پوشنجه
هنگام صبوح و ساقیان رنجه.
منوچهری.


بوشنگ

بوشنگ. [ش َ] (اِخ) قصبه ٔ نزدیک هرات. (ناظم الاطباء). بوشنج. (حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به بوشنج و بوشنگ و پوشنگ شود.


فوشنگ

فوشنگ. [ش َ] (اِخ) فوشنج. پوشنج. پوشنگ. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده است، و بعضی گفته اند بانی آن پشنگ بوده است و هرات بعد از آن ساخته شده است. (انجمن آرا). رجوع به فوشنج و پوشنج شود.


منصور

منصور. [م َ] (اِخ) ابن عمار، مکنی به ابوالسری، نام یکی از زهاد و از او رساله هایی به نام مجلس مانده است، از قبیل مجلس فی ذکرالموت و مجلس فی حسن الظن باﷲ و غیره. (ابن الندیم). از طبقه ٔ اولی است. از اهالی مرو بوده وگفته اند از اهل باورد و گفته اند از اهل پوشنگ. (نفحات الانس). از حکمای مشایخ بود و از سادات این طایفه بود و در موعظه کلماتی عالی داشت و در انواع علوم کامل بود و او از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان و از مرو بود و گویند که از پوشنگ بود و در بصره مقیم شد. (از تذکرهالاولیاء ج 1 ص 335). رجوع به همین مأخذ و نفحات الانس و تاریخ گزیده طبع لیدن ص 783 شود.


باغون

باغون. (اِخ) شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ) هرات که گفته شده در سال 31 هَ. ق. مسلمانان آنجا را عنوهً فتح کردند. (از تاج العروس) (معجم البلدان). شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هَ. ق. مسلمانان به غلبه فتح کردند. (مرآت البلدان ج 1 ص 161). شهری است تابع فوشنج. (مراصد الاطلاع).

حل جدول

پوشنگ

شهر کهن عصر ساسانى


شهر کهن عصر ساسانى

پوشنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

بوسنج

پارسی تازی شده پوشنگ از شهرها


فوشنج

پارسی تازی گشته پوشنگ روستایی نزدیک مولتان


نوشنجه

(صفت) این کلمه را بمعنی گوارا و گوارنده آورده اند (برهان ناظم ‎- الاطبا ء. فرنظا. ) و بدین بیت منوچهری استشهاد کرده اند: ((خوشا قدح نبیذ نوشنجه هنگام صبوح ساقیا رنجه (ساقی لنجه) . )) آمده و مرحوم دهخدا آنرا به ((بوشنجه)) منسوب به بوشنج (پوشنگ) تصحیح کرده اند.

معادل ابجد

پوشنگ

378

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری